امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Self

self self
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    selves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective pronoun countable C1
خود، خویش، خویشتن، نفس، نفس خود، عین، شخصیت، جنبه، حالت، حال، وضع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- obsessed with self
- همه‌اش در فکر خود
- analysis of the self
- تجزیه و تحلیل خویشتن
- She always puts self first.
- او همیشه خود را ارجح می‌داند.
- the conscious self
- ضمیر آگاه
- By doing that, he showed his true self.
- با آن عمل نهاد واقعی خود را نشان داد.
- tickets for self and wife
- بلیط برای خودم و خانم
- Today, I feel like my old self again.
- امروز احساس می‌کنم که دوباره خودم شده‌ام.
- myself
- خودم
- yourself
- خودت، خودتان
- himself, herself, itself
- خودش
- ourselves
- خودمان
- yourselves
- خودتان
- themselves
- خودشان
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
تولید کردن، به وجود آوردن، پرورش دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد self

  1. adjective Separate from others
    Synonyms:
    of one's self ascetic by one's self autogenous automatic automatous autonomic autonomous by one's own effort endogenous narcissistic narcistic subjective
  1. noun An individual's awareness of what constitutes his or her essential nature and distinguishes him or her from all others
    Synonyms:
    ego character oneself individual person one's being being inner nature egocentrism identical identity individuality individualization myself narcissism own personal personality proprium psyche selfhood substantive

ارجاع به لغت self

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «self» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/self

لغات نزدیک self

پیشنهاد بهبود معانی