( self s ' one ) خود، خود شخص، نفس، درحال عادی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
One should know oneself.
آدم باید خودش را بشناسد.
1- بتنهایی، یکتنه، یکه، تنها 2- منفرداً، بدون کمک دیگری
طبق خو و عادت خود عمل کردن، وانمود نکردن، طبیعی رفتار کردن
به تنهایی، تنها، در انزوا، بدون کمک
به هوش آمدن، شعور پیدا کردن، حس داوری خود را باز یافتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «oneself» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oneself