Onetime

ˈwənˈtaɪm ˈwənˈtaɪm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

یک زمانی، یک‌وقتی، سابقاً

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a one-time professor of history
- استاد پیشین تاریخ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد onetime

  1. adjective Having been such previously
    Synonyms: former, erstwhile, old, past, previous, quondam, sometime, prior, late, once, whilom, one-time

ارجاع به لغت onetime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onetime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onetime

لغات نزدیک onetime

پیشنهاد بهبود معانی