فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Prior

praɪr ˈpraɪə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective C1
    قبلی، پیشین، از پیش، مقدّم، مهم‌تر، اولی‌تر
    • - have a prior claim on something
    • - بر چیزی تقدم داشتن، مقدّم بر چیزی بودن
    • - a prior engagement
    • - قرار قبلی
    • - without prior notice
    • - بدون اطلاع قبلی
  • noun countable
    (مذهب) پیشوا، بزرگ دیر، رییس دیر، پیر دیر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد prior

  1. adjective earlier
    Synonyms: above-mentioned, aforementioned, ahead, antecedent, anterior, before, foregoing, former, forward, past, precedent, preceding, preexistent, preexisting, previous
    Antonyms: after, later

Collocations

  • prior to

    (رسمی) پیش از، قبل از، مقدّم بر

ارجاع به لغت prior

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prior» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prior

لغات نزدیک prior

پیشنهاد بهبود معانی