با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Previous

ˈpriːviəs ˈpriːviəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
پیشین، قبلی، سابق، اسبق، جلوتر، مقدم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- during the previous year
- طی سال پیش
- my brother's previous house
- خانه‌ی قبلی برادرم
- She has two children by a previous marriage.
- او از ازدواج قبلی‌اش دو فرزند دارد.
- her previous husband
- شوهر سابق او
- previous to her arrival
- پیش از آمدن او
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد previous

  1. adjective former, prior
    Synonyms: antecedent, anterior, earlier, erstwhile, ex, foregoing, one-time, past, precedent, preceding, quondam, sometime
    Antonyms: current, future, later, present
  2. adjective premature
    Synonyms: ahead of, early, inopportune, overearly, oversoon, precipitate, soon, too early, too soon, unfounded, untimely, unwarranted
    Antonyms: on time, timely, well-timed

Collocations

لغات هم‌خانواده previous

ارجاع به لغت previous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «previous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/previous

لغات نزدیک previous

پیشنهاد بهبود معانی