امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Well-timed

welˈtaɪmd welˈtaɪmd
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: well timed


معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
به‌هنگام، به‌موقع، در وقت مناسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The well-timed pause in his speech added to the dramatic effect of his words.
- مکث به‌هنگام در سخنرانی‌اش بر تأثیر دراماتیک سخنانش افزود.
- The well-timed arrival of the ambulance saved the injured person's life.
- ورود به‌موقع آمبولانس جان مصدوم را نجات داد.
- The well timed release of the new product created a buzz in the market.
- عرضه‌ی در وقت مناسب محصول جدید سروصدایی در بازار ایجاد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد well-timed

  1. adjective Occurring at a fitting or advantageous time
    Synonyms:
    timely opportune appropriate seasonable favorable auspicious propitious well-timed prosperous
  1. adverb At an opportune time
    Synonyms:
    seasonably timely apropos

ارجاع به لغت well-timed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «well-timed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/well-timed

لغات نزدیک well-timed

پیشنهاد بهبود معانی