فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Well-timed

welˈtaɪmd welˈtaɪmd

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: well timed


معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

به‌هنگام، به‌موقع، در وقت مناسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The well-timed pause in his speech added to the dramatic effect of his words.

مکث به‌هنگام در سخنرانی‌اش بر تأثیر دراماتیک سخنانش افزود.

The well-timed arrival of the ambulance saved the injured person's life.

ورود به‌موقع آمبولانس جان مصدوم را نجات داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The well timed release of the new product created a buzz in the market.

عرضه‌ی در وقت مناسب محصول جدید سروصدایی در بازار ایجاد کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد well-timed

  1. adjective occurring at a fitting or advantageous time
    Synonyms:
    appropriate timely favorable opportune seasonable auspicious propitious prosperous
  1. adverb at an opportune time
    Synonyms:
    timely seasonably apropos

ارجاع به لغت well-timed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «well-timed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/well-timed

لغات نزدیک well-timed

پیشنهاد بهبود معانی