بعداً، یکوقتی، یکزمانی، یکروزی
I'll read that book sometime.
بعداً آن کتاب را خواهم خواند.
sometime in 1981 or 1982
یکزمانی در ۱۹۸۱ یا ۱۹۸۲
I'll call you sometime next week.
روزی در هفتهی آینده به تو تلفن خواهم زد.
سابق، قبلی، گذشته، پیشین
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a sometime professor of history at a nearby university
استاد تاریخ سابق دانشگاه مجاور
a newspaper editor and a sometime military officer
سردبیر روزنامه و افسر سابق ارتش
قدیمی سابقاً، قبلاً، در گذشته، در سابق
Sometime during their trip, they lost their way.
قبلاً در طول سفر راه خود را گم کردند.
I lived in that town sometime.
در گذشته من در آن شهر زندگی میکردم.
قدیمی گاهی اوقات، چند وقت یکبار، گهگاه، گاهگاهی
I enjoy taking a walk in the park sometime after work.
من از قدم زدن در پارک گاهگاهی بعداز کار لذت میبرم.
We go out for dinner sometime on the weekends.
چند وقت یکبار در آخرهفتهها برای شام بیرون میرویم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sometime» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sometime