یکبار، فقط یکبار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
We met only once.
ما فقط یکبار ملاقات کردیم.
to eat food once a day
روزی یکبار غذا خوردن
once or twice
یک یا دو بار
هرگز، اصلاً، ابداً
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't once let her know.
هرگز نگذار بفهمد.
She didn't once guess the truth.
او ابداً اصل قضیه را حدس نزد.
سابقاً، قبلاً، پیشترها، یکوقتی، زمانی
He once lived in Tehran.
او زمانی در تهران زندگی میکرد.
She was once very beautiful.
او قبلاً بسیار زیبا بود.
I once had a red bicycle.
روزگاری یک دوچرخه قرمز داشتم.
یک درجه، یک نسل
my cousin once removed
نوه عموی من
هرگاه، هر از چند گاهی
یکبار دیگر
She will succeed if once given a chance.
(اگر) هر وقت به او فرصتی داده شود موفق خواهد شد.
(یکبار) برای همیشه
We have to defeat them once and for all.
باید آنها را برای همیشه شکست بدهیم.
یکمرتبه، یکدفعه
Listen to me just this once!
فقط همین یکدفعه به حرفم گوش کن!
پیشین، سابق، قبلی، روزی
the once colony of France
مستعمرهی پیشین فرانسه
a once famous painter
نقاشی که روزی معروف بود
همینکه، به مجردی که، به محض اینکه، وقتی که، تا
Once they gain power, they become corrupt.
وقتی که به قدرت میرسند، فاسد میشوند.
Once he is tired, he falls asleep.
خسته که میشود، خوابش میبرد.
یکبار دیگر
فوراً
دوباره، یکبار دیگر
(در آغاز قصه) یکی بود یکی نبود، روزی بود و روزگاری بود، مدتها پیش
1 - ناگهان 2- یکباره، در یک زمان
1 - فوراً، بهتندی 2- در همان زمان
لااقل یکبار، حداقل یکدفعه
گاه و بیگاه، گهگاه، هرچندوقت یکبار
به طور قطع، قاطعانه، بیچونوچرا، برای همیشه
(یکبار دزد، همیشه دزد) یک خطا موجب خطاهای دیگر میشود
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد
گاهیوقتها، هرازگاهی، گهگاه، هرچندوقت یکبار
خیلی بهندرت، تقریباً هرگز، خیلی کم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «once» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/once