آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ شهریور ۱۴۰۴

    Once

    wʌns wʌns

    معنی once | جمله با once

    adverb A2

    یک‌بار، فقط یک‌بار

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    We met only once.

    ما فقط یک‌بار ملاقات کردیم.

    to eat food once a day

    روزی یک‌بار غذا خوردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    once or twice

    یک یا دو بار

    adverb

    هرگز، اصلاً، ابداً

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Don't once let her know.

    هرگز نگذار بفهمد.

    She didn't once guess the truth.

    او ابداً اصل قضیه را حدس نزد.

    adverb

    سابقاً، قبلاً، پیشترها، یک‌وقتی، زمانی

    He once lived in Tehran.

    او زمانی در تهران زندگی می‌کرد.

    She was once very beautiful.

    او قبلاً بسیار زیبا بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I once had a red bicycle.

    روزگاری یک دوچرخه قرمز داشتم.

    adverb

    یک درجه، یک نسل

    my cousin once removed

    نوه عموی من

    adverb

    هرگاه، هر از چند گاهی

    adverb

    یک‌بار دیگر

    She will succeed if once given a chance.

    (اگر) هر وقت به او فرصتی داده شود موفق خواهد شد.

    adverb

    (یک‌بار) برای همیشه

    We have to defeat them once and for all.

    باید آن‌ها را برای همیشه شکست بدهیم.

    noun

    یک‌مرتبه، یک‌دفعه

    Listen to me just this once!

    فقط همین یک‌دفعه به حرفم گوش کن!

    adjective

    پیشین، سابق، قبلی، روزی

    the once colony of France

    مستعمره‌ی پیشین فرانسه

    a once famous painter

    نقاشی که روزی معروف بود

    conjunction

    همینکه، به مجردی که، به محض اینکه، وقتی که، تا

    Once they gain power, they become corrupt.

    وقتی که به قدرت می‌رسند، فاسد می‌شوند.

    Once he is tired, he falls asleep.

    خسته که می‌شود، خوابش می‌برد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد once

    1. adjective, adverb in the past; occurred one time only
      Synonyms:
      previously formerly already before back late earlier ago sometime old bygone one one time before away back in the past long ago on one occasion at one time in times past this time back when in the old days only one time once upon a time one time previously but once in the olden days in times gone by a single time heretofore whilom quondam time was erstwhile
      Antonyms:
      never

    Collocations

    once more

    یکبار دیگر

    at once

    فوراً

    once more (or once again)

    دوباره، یک‌بار دیگر

    once upon a time

    (در آغاز قصه) یکی بود یکی نبود، روزی بود و روزگاری بود، مدتها پیش

    Idioms

    all at once

    1 - ناگهان 2- یک‌باره، در یک زمان

    at once

    1 - فوراً، به‌تندی 2- در همان زمان

    for once

    لااقل یک‌بار، حداقل یک‌دفعه

    once and again

    گاه و بیگاه، گهگاه، هرچندوقت یک‌بار

    once and for all

    به‌ طور قطع، قاطعانه، بی‌چون‌و‌چرا، برای همیشه

    Idioms بیشتر

    once a thief, always a thief

    (یک‌بار دزد، همیشه دزد) یک خطا موجب خطاهای دیگر می‌شود

    once bitten, twice shy

    مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد

    once in a while

    گاهی‌وقت‌ها، هرازگاهی، گهگاه، هرچندوقت یک‌بار

    once in a blue moon

    خیلی به‌ندرت، تقریباً هرگز، خیلی کم

    سوال‌های رایج once

    معنی once به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «once» در زبان فارسی به «یک‌بار» یا «روزی» (بسته به بافت جمله) ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «once» از پرکاربردترین واژه‌های زبان انگلیسی است که بسته به جایگاه و معنای جمله، کاربردهای متنوعی دارد. در ساده‌ترین حالت، این واژه به معنای «یک‌بار» است و برای اشاره به انجام کاری فقط در یک نوبت به کار می‌رود؛ برای مثال، وقتی فردی می‌گوید «I went there once»، منظورش این است که تنها یک مرتبه به آن مکان رفته است. همین کاربرد باعث می‌شود این واژه در روایت‌های روزمره، داستان‌گویی و حتی بیان تجربیات شخصی بسیار به کار گرفته شود.

    کاربرد دیگر «once» به عنوان قید زمانی است که به گذشته دور اشاره دارد، همانند عبارتی که در آغاز قصه‌ها بسیار شنیده می‌شود: «Once upon a time». این ترکیب حال و هوایی اسطوره‌ای و روایی دارد و برای شروع داستان‌های تخیلی یا تاریخی استفاده می‌شود. به همین دلیل، «once» علاوه بر نقش دستوری، بار فرهنگی و ادبی خاصی نیز دارد که باعث شده در متون کلاسیک و مدرن جایگاهی ویژه داشته باشد.

    همچنین «once» می‌تواند معنای «به محض این‌که» یا «وقتی که» بدهد. برای نمونه، در جمله‌ی «Once you finish your homework, you can play»، واژه‌ی «once» نقش شرطی پیدا می‌کند و زمان انجام یک عمل را به اتمام عمل دیگری وابسته می‌سازد. این کاربرد در زبان رسمی، دستورالعمل‌ها، و حتی در متون قانونی نیز کاربرد زیادی دارد.

    از سوی دیگر، «once» گاهی با ترکیب شدن با سایر کلمات، معنایی تقویتی و تأکیدی می‌یابد. عباراتی چون «once and for all» (برای همیشه) یا «once in a while» (گاهی اوقات) نمونه‌هایی هستند که نشان می‌دهند این واژه توانایی ایجاد اصطلاحات رایج و پرمعنا در زبان انگلیسی را دارد. چنین اصطلاحاتی در زبان محاوره‌ای بسیار محبوب‌اند و نشان‌دهنده‌ی انعطاف این واژه در تولید معانی تازه هستند.

    «once» را می‌توان پلی میان سادگی و عمق دانست. از طرفی معنای ابتدایی و ساده‌ای چون «یک‌بار» را منتقل می‌کند، و از سوی دیگر می‌تواند بافتی ادبی، شرطی یا اصطلاحی به خود بگیرد. همین چندلایگی سبب شده این واژه هم در گفتار روزمره و هم در ادبیات مکتوب و شفاهی جایگاهی ماندگار داشته باشد.

    ارجاع به لغت once

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «once» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/once

    لغات نزدیک once

    • - onanism
    • - onboarding
    • - once
    • - once a thief, always a thief
    • - once again
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.