فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Onboarding

ɑːnˈbɔːrdɪŋ ɒnˈbɔːdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    کسب‌وکار جامعه‌پذیری، اجتماعی‌سازی، همسوسازی (کارمند جدید در سازمان)
    • - The onboarding process at my new job was smooth and efficient.
    • - فرآیند جامعه‌پذیری در شغل جدیدم روان و کارآمد بود.
    • - Our company has a comprehensive onboarding program for new employees.
    • - شرکت ما برنامه‌ی جامعه‌پذیری جامعی برای کارمندان جدید دارد.
    • - The HR department is responsible for overseeing the onboarding of new employees.
    • - واحد منابع انسانی مسئول نظارت بر جامعه‌پذیری کارمندان جدید است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت onboarding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onboarding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onboarding

لغات نزدیک onboarding

پیشنهاد بهبود معانی