آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Old

    oʊld əʊld

    صفت تفضیلی:

    elder

    صفت عالی:

    eldest

    معنی old | جمله با old

    adjective A1

    پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، سالمند، ارشد، بزرگتر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    an old man

    مرد پیر، پیرمرد

    He has gotten very old.

    او خیلی پیر شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to grow (or become) old

    پیر شدن

    adjective

    دارای سن به‌خصوص، - ساله

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    a child ten years old

    بچه‌ی ده ساله

    This house is ten years old.

    این خانه ده سال دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a fifty-year-old man

    یک مرد پنجاه ساله

    adjective

    قدیمی، کهنه، فرسوده، دیرینه، گذشته، پارینه، عتیق، باستانی

    old wine

    شراب کهنه

    old clothes

    لباس کهنه

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the new and the old

    تازه و کهنه

    old books

    کتابهای قدیمی

    Iran's old civilization

    تمدن باستانی ایران

    an old tradition

    یک سنت قدیمی

    the Old Testament

    کتاب عهد عتیق

    an old building

    ساختمان قدیمی

    old enmity

    دشمنی دیرینه

    He is still up to his old tricks.

    او هنوز دنبال حیله‌های همیشگی خودش است.

    adjective

    (معمولاً O بزرگ - زبان) کهن، پیشین

    Old English

    انگلیسی کهن

    adjective

    کهنه‌کار، دنیا دیده، عاقل، باخرد، سالار، باتجربه، سابقه‌دار، کار کشته، کار آزموده، مجرب

    an old man as well as an old politician

    پیرمردی که در سیاست هم کهنه‌کار است

    He is an old hand at this work.

    او در این کار سابقه‌ی طولانی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an elder statesman

    یک دولتمرد کار‌کشته

    adjective

    پیشین، اسبق، دیرین، سابق، سابقی، قبلی

    my old teacher

    معلم پیشین من

    days of old

    ایام سابق

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    my old sweetheart has bewitched me

    دلبر دیرین من برده دل و دین من

    my old friend

    دوست دیرین من

    his old address

    نشانی سابق او

    adjective

    (عامیانه) عزیز، گرامی

    How are you, old boy?

    رفیق عزیز چطوری؟

    adjective

    قراضه، زوار در رفته، لکنته، فرتوت، از کار افتاده، زپرتی

    an old car

    اتومبیل قراضه

    adjective

    (زمین شناسی - کوه و رودخانه و غیره) فرسوده، فرو ریخته، پیر-

    an old river

    پیر رود

    an old tree

    درخت کهنسال

    adjective

    (عامیانه) برای تأکید پیش از صفت‌های خوش تداعی به کار می‌رود

    We had a fine old time.

    خیلی به ما خوش گذشت.

    adjective

    بیچاره

    Good old Hassan, I feel sorry for him!

    بیچاره حسن، دلم به حالش می‌سوزد!

    noun

    قدیم

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد old

    1. adjective advanced in age
      Synonyms:
      elderly aged senior mature experienced not young getting on gray tired seasoned venerable ancient decrepit infirm gray-haired grizzled past one’s prime oldish along in years enfeebled impaired exhausted debilitated skilled versed veteran wasted broken down hoary senile inactive superannuated matured fossil olden geriatric
      Antonyms:
      young youthful new fresh
    1. adjective obsolete, outdated
      Synonyms:
      old-fashioned outdated dated antiquated out-of-date past former antique bygone demode unfashionable oldfangled worn-out decayed stale cast-off late original time-worn hackneyed relic superannuated outmoded erstwhile sometime once onetime age-old archaic of old olden old-time moth-eaten done unoriginal remote aboriginal antediluvian of yore quondam traditional crumbling primeval primordial pristine immemorial rusty venerable
      Antonyms:
      new modern current up-to-date recent fresh contemporary late
    1. adjective traditional, long-established
      Synonyms:
      familiar established enduring steady skilled firm solid experienced time-honored long-lasting perennial continuing veteran lifelong constant practiced long-lived age-old of long standing perpetual staying versed vintage hardened inveterate
      Antonyms:
      modern new current contemporary

    Collocations

    the good (or bad) old days

    دوران خوش (یا بد) گذشته

    young and old

    پیر و جوان، با هر سن‌وسالی، از تمام سنین

    Idioms

    any old how

    (عامیانه) با بی‌دقتی، با شورتی‌گری، باری به هرجهت

    for old time's sake

    به‌خاطر ایام گذشته، به یاد خاطرات قدیم، به واسطه‌ی روابط دیرین

    old beyond one's years

    عاقل‌تر از هم‌سالان خود، از سن خود خردمندتر

    (be) old enough to know better

    دارای سنی که عقل بیشتری را ایجاب می‌کند

    old habits die hard

    ترک عادت موجب مرض است

    Idioms بیشتر

    old hat

    قدیمی مسلک، ازمدافتاده، کهنه و قدیمی

    (an) old wive's tale

    عقیده‌ی قدیمی و مردود، حرف‌ها و باورهای خاله‌زنکی

    one of the old school

    آدم قدیمی مسلک، محافظه‌کار، گذشته‌گرای

    young and old

    پیر و جوان، با هر سن‌وسالی، از تمام سنین

    سوال‌های رایج old

    صفت تفضیلی old چی میشه؟

    صفت تفضیلی old در زبان انگلیسی elder است.

    صفت عالی old چی میشه؟

    صفت عالی old در زبان انگلیسی eldest است.

    ارجاع به لغت old

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «old» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/old

    لغات نزدیک old

    • - oktoberfest
    • - olaf
    • - old
    • - old age
    • - old age pension
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.