آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ آذر ۱۴۰۴

    Cast-off

    ˈkæstɒf ˈkɑːstɒf

    توضیحات:

    این واژه در حالت صفت (Adjective) به این شکل نوشته می‌شود: cast-off و در حالت فعل (verb) به این شکل نوشته می‌شود: cast off و در حالت اسم (Noun) به این شکل نوشته می‌شود: castoff

    معنی cast-off | جمله با cast-off

    verb - intransitive verb - transitive

    لنگر کشیدن، حرکت دادن، حرکت کردن، به آب انداختن (کشتی و قایق و غیره)

    The ship was scheduled to cast off at 9 p.m.

    این کشتی قرار بود ساعت ۹ شب حرکت کند.

    The sailors were eager to cast off.

    ملوان‌ها مشتاق بودند حرکت کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The captain gave the order to cast off.

    کاپیتان دستور لنگر کشیدن را صادر کرد.

    adjective

    رهاشده، رانده‌شده، طردشده، کنارگذاشته‌شده، دورانداخته‌شده (به‌ویژه لباس)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    a dwelling place of the castoff old

    مسکن پیران از همه‌جا رانده و بی‌کس

    cast-off clothes

    لباس‌های دورانداخته‌شده

    noun countable

    چیز دورریختنی، چیز دست‌دوم (به‌ویژه لباس)، مطرود (شخص)

    She was sick of wearing her older sister's castoffs.

    از پوشیدن لباس‌های دست‌دوم خواهر بزرگ‌ترش بیزار بود.

    a castoff who later became a famous poet

    شخص مطروذی که بعدها شاعر معروفی شد

    verb - transitive

    کنار گذاشتن، رها کردن، راندن، طرد کردن، دور انداختن

    She cast off all her old friends.

    همه‌ی دوستان قدیمی‌اش را کنار گذاشت.

    She cast off the rope.

    طناب را رها کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    کور کردن، کور شدن، تمام کردن، تمام شدن (بافتنی)

    She struggled to cast off the last stitch.

    سعی کرد آخرین کوک را کور کند.

    She carefully cast off the final row.

    آخرین ردیف را با دقت تمام کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cast-off

    1. verb to give up
      Synonyms:
      reject disown jettison
    1. verb make the last row of stitches when knitting
      Synonyms:
      drop throw away throw off shed cast shake off throw unstick
      Antonyms:
      cast-on
    1. adjective thrown away
      Synonyms:
      discarded throwaway thrown-away

    ارجاع به لغت cast-off

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cast-off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cast-off

    لغات نزدیک cast-off

    • - cast to the wind
    • - cast up
    • - cast-off
    • - castanet
    • - castanets
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.