امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hardened

ˈhɑːrdnd ˈhɑːdnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    hardens
  • وجه وصفی حال:

    hardening

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خوگرفته، سرسخت، پوست‌کلفت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The hardened soldier remained calm and focused in the midst of battle.
- سرباز سرسخت میان جنگ آرام و متمرکز ماند.
- Despite her troubled past, the hardened girl remained determined to succeed.
- دختر سرسخت علی‌رغم گذشته‌ی پرآشوبش همچنان برای موفقیت مصمم بود.
adjective
اصلاح‌ناپذیر
- a hardened criminal
- جنایتکار اصلاح‌ناپذیر
adjective
سخت‌شده، سفت‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hardened

  1. adjective unfeeling
    Synonyms:
    accustomed benumbed callous case-hardened coldhearted contemptuous cruel disdainful habituated hard-as-nails hard-bitten hard-boiled hardhearted heartless impenetrable impious inaccessible indurated inured irreverent obdurate obtuse prepared resistant seasoned steeled toughened unashamed unbending uncaring uncompassionate unemotional unrepenting unsubmissive
    Antonyms:
    compassionate feeling kind nice sympathetic

لغات هم‌خانواده hardened

ارجاع به لغت hardened

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hardened» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hardened

لغات نزدیک hardened

پیشنهاد بهبود معانی