صفت تفضیلی:
more callousصفت عالی:
most callousسفت، پینهخورده، بیحس، بیعاطفه، سنگدل، بیحس کردن، پینهزدن، پنبهای
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The new shoes made his feet calloused and painful.
کفشهای نو پاهای او را پینهزده و دردناک کرد.
The old man's hands were rough and full of callouses (calluses).
دستان پیرمرد زبر و پر از پینه بود.
His behavior towards prisoners was callous and inhumane.
رفتار او با زندانیان بیرحمانه و غیرانسانی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «callous» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/callous