بیشعور، بیحس، غیرحساس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
insensible earth
خاک بیجان
My hands were insensible from cold.
از شدت سرما دستهایم بیحس شده بود.
She fell insensible.
او از هوش رفت.
They were insensible of the danger.
آنان از خطر غافل بودند.
insensible motion
حرکت غیرمحسوس
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «insensible» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insensible