بهطور بیهوده، بهطور بیدلیل، بهطور بیخود و بیجهت، بهطور غیرمنطقی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She realized that her friend had died senselessly.
او متوجه شد که دوستش بهطور بیخود و بیجهت فوت کرده است.
I write often about people who have died too soon or senselessly.
معمولاً دربارهی افرادی مینویسم که خیلی زود یا بهطور بیدلیل مردهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «senselessly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/senselessly