با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Oblivious

əˈblɪviəs əˈblɪviəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more oblivious
  • صفت عالی:

    most oblivious

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌خبر، غافل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The oblivious child continued playing, unaware of the chaos unfolding around them.
- کودک بی‌خبر از هرج‌ومرج اطرافش به بازی ادامه داد.
- Lost in his thoughts, he was oblivious to the passage of time.
- غرق در افکارش، از گذشت زمان غافل بود.
adjective
فراموش‌کار، بی‌توجه، بی‌اعتنا، بی‌حواس
- oblivious to danger
- بی‌اعتنا به خطر
- He was oblivious of his surroundings.
- به اطرافش بی‌توجه بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oblivious

  1. adjective unaware, ignorant
    Synonyms: absent, absentminded, absorbed, abstracted, amnesic, blind, blundering, careless, deaf, disregardful, distracted, dreamy, forgetful, forgetting, gone, heedless, inattentive, incognizant, inconversant, insensible, neglectful, negligent, not all there, out to lunch, overlooking, preoccupied, regardless, spacey, strung out, unacquainted, unconcerned, unconscious, undiscerning, unfamiliar, uninformed, uninstructed, unknowing, unmindful, unnoticing, unobservant, unrecognizing, unwitting, zonked
    Antonyms: aware, concerned, conscious, mindful, sensitive, understanding

ارجاع به لغت oblivious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oblivious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oblivious

لغات نزدیک oblivious

پیشنهاد بهبود معانی