فراموشی، نسیان، ناشناختگی، گمنامی
Without recognition or publication, even great work can sink into oblivion.
حتی آثار بزرگ هم بدون توجه یا انتشار میتوانند به ورطهی ناشناختگی بیفتند.
After his death, his name sank into oblivion.
پس از مرگ نامش در بوتهی فراموشی افتاد.
to suffer from oblivion
دچار نسیان شدن
نابودی کامل، ویرانی مطلق، زوال، نیستی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
One wrong move and the spaceship would be blasted into oblivion.
یک اشتباه کوچک کافی بود تا فضاپیما بهطور کامل نابود شود.
The ancient temple was reduced to oblivion after the earthquake.
معبد باستانی پساز زلزله به ویرانی مطلق تبدیل شد.
بیهوشی، خلسه، ازخودبیخودی
Many turn to drugs in search of oblivion.
بسیاری برای ازخودبیخود شدن به مواد مخدر پناه میبرند.
After the accident, she drifted into oblivion.
پساز تصادف، به حالت بیهوشی فرو رفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «oblivion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oblivion