گذشتهی ساده:
obliteratedشکل سوم:
obliteratedسومشخص مفرد:
obliteratesوجه وصفی حال:
obliteratingستردن، محو کردن، زدودن، پاک کردن، معدوم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His name was obliterated from the pages of history.
نام او از صفحه تاریخ محو شد.
The entire village was obliterated by the storm.
طوفان سر تا سر دهکده را ویران کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «obliterate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obliterate