گذشتهی ساده:
levelledشکل سوم:
levelledسومشخص مفرد:
levelsوجه وصفی حال:
levellingشکل جمع:
levelsصفت تفضیلی:
more levelصفت عالی:
most levelتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- هموار کردن یا شدن، همسطح کردن، بیشیب کردن یا شدن 2- (مانند هواپیمای در حال پرواز) افقی شدن، کرانسوی شدن 3- ثابتماندن
1- برابر با، همتراز با 2- رکوراست بودن با
به درجه یا رتبه یا مقام سزاوار خود رسیدن، به قدر استحقاق خود ترقی کردن
1- برابر با، همتراز با 2- رکوراست بودن با
(عامیانه) بیشترین سعی (کسی)، حداکثر کوشش
(عامیانه) روراست، رکوراست، راد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «level» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/level