Commensurate

kəˈmenʃərət kəˈmenʃərət kəˈmenʃərət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more commensurate
  • صفت عالی:

    most commensurate

معنی و نمونه‌جمله

adjective
متناسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Salaries must be commensurate with the cost of living.
- حقوق باید با هزینه‌ی زندگی متناسب باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commensurate

  1. adjective adequate, corresponding
    Synonyms: appropriate, coextensive, comparable, compatible, consistent, due, equal, equivalent, fit, fitting, in accord, proportionate, sufficient, symmetrical
    Antonyms: inadequate, inappropriate, incommensurate, unacceptable, unfitting

ارجاع به لغت commensurate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commensurate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/commensurate

لغات نزدیک commensurate

پیشنهاد بهبود معانی