صفت تفضیلی:
more consistentصفت عالی:
most consistent(شخص) ثابتقدم، باثبات، راسخ، پابرجا، منطقی، اصولی، (رفتار، استدلال و غیره) محکم، استوار، منسجم، متین، یکدست، یکپارچه
consistent soil
خاک سفت و بههمچسبیده، کلوخ
Her consistent efforts led to impressive results.
تلاشهای مداوم او به نتایج چشمگیری منجر شد.
The team's performance has been consistent throughout the season.
عملکرد این تیم در طول فصل باثبات بوده است.
The results were consistent across all tests conducted.
در تمام آزمایشهای انجامشده نتایج یکسان بود.
The brand is known for its consistent quality.
این برند به دلیل کیفیت ثابت خود شناختهشده است.
سازگاری، دمساز، موافق، همساز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His deeds were not consistent with his words.
کردار او با گفتارش جور در نمیآمد. (تناقض داشت)
a consistent style in painting
سبک نقاشی عاری از بیقاعدگی یا تناقض
همزیست، همبود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «consistent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/consistent