امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sufficient

səˈfɪʃnt səˈfɪʃnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more sufficient
  • صفت عالی:

    most sufficient

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
بس، بسنده، کافی، شایسته، صلاحیت‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- A word to the wise is sufficient.
- عاقل را اشارتی کافیست.
- His income is not sufficient.
- در آمد او کافی نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sufficient

  1. adjective enough, adequate
    Synonyms: acceptable, agreeable, all right, ample, aplenty, appreciate, comfortable, commensurable, commensurate, common, competent, copious, decent, due, galore, pleasing, plenteous, plentiful, plenty, proportionate, satisfactory, sufficing, tolerable, unexceptionable, unexceptional, unobjectionable
    Antonyms: deficient, inadequate, insufficient, lacking, poor, wanting

لغات هم‌خانواده sufficient

ارجاع به لغت sufficient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sufficient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sufficient

لغات نزدیک sufficient

پیشنهاد بهبود معانی