با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wanting

ˈwɒːn- / / ˈwɑːn- ˈwɒntɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wanted
  • شکل سوم:

    wanted
  • سوم شخص مفرد:

    wants

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective preposition
فاقد، بدون
- a shirt with some buttons wanting
- پیراهنی که برخی دکمه‌های آن افتاده است.
- a watch wanting a minute hand
- ساعتی که دقیقه‌شمار ندارد.
adjective preposition
ناقص، دارای کمبود، دارای کسری، دارای کاستی
- The gold was weighed and found wanting.
- طلا را کشیدند و معلوم شد کسری دارد.
- a year wanting a week
- یک سال یک هفته کم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wanting

  1. adjective lacking, inadequate
    Synonyms: absent, away, bankrupt, bereft, burned out, cooked, cut off, defective, deficient, deprived, destitute, devoid, disappointing, empty, failing, faulty, gone, half-baked, imperfect, incomplete, in default, inferior, less, minus, missing, needed, not good enough, not up to par, omitted, out of gas, patchy, poor, scant, scanty, scarce, short, shy, sketchy, substandard, too little too late, unfulfilled, unsound
    Antonyms: adequate, perfect, satisfactory, sufficient

Collocations

ارجاع به لغت wanting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wanting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wanting

لغات نزدیک wanting

پیشنهاد بهبود معانی