امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Failing

ˈfeɪlɪŋ ˈfeɪlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    failed
  • شکل سوم:

    failed
  • سوم‌شخص مفرد:

    fails
  • شکل جمع:

    failings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural preposition
کوتاهی، قصور، نقص، ناتوانی، فتور، عجز، بدون، در صورت انجام نیافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Greed is one of his failings.
- یکی از عیب‌هایش حرص و آز است.
- Failing some rain soon, the crops will be ruined.
- اگر به‌زودی باران نیاید، محصول از بین خواهد رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد failing

  1. adjective not well, weak
    Synonyms:
    declining defeated deficient faint feeble inadequate insufficient scant scanty scarce short shy unavailing unprosperous unsuccessful unsufficient unthriving vain wanting
    Antonyms:
    healthy ok rebounding strong thriving well
  1. noun lapse, shortcoming
    Synonyms:
    blind spot defect deficiency drawback error failure fault flaw foible frailty imperfection infirmity miscarriage misfortune vice weakness weak point
    Antonyms:
    advantage strength strong point

لغات هم‌خانواده failing

  • verb - intransitive
    fail

ارجاع به لغت failing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «failing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/failing

لغات نزدیک failing

پیشنهاد بهبود معانی