Infirmity

ɪnˈfɜrːmət̬i ɪnˈfɜːməti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
ضعف، ناتوانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- one of the infirmities of old age
- یکی از دردهای پیری
- A friend should bear a friend's infirmities.
- (شکسپیر) دوست باید با نکات ضعف دوست خود بسازد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infirmity

  1. noun weakness, sickness
    Synonyms: affliction, ailing, ailment, confinement, debilitation, debility, decay, decrepitude, defect, deficiency, disease, diseasedness, disorder, failing, fault, feebleness, flu, frailty, ill health, imperfection, indisposition, malady, malaise, shortcoming, sickliness, unhealth, unhealthiness, unwellness, vulnerability
    Antonyms: good health, healthiness, robustness, soundness, strength

لغات هم‌خانواده infirmity

ارجاع به لغت infirmity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infirmity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infirmity

لغات نزدیک infirmity

پیشنهاد بهبود معانی