امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Infirmity

ɪnˈfɜrːmət̬i ɪnˈfɜːməti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
ضعف، ناتوانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- one of the infirmities of old age
- یکی از دردهای پیری
- A friend should bear a friend's infirmities.
- (شکسپیر) دوست باید با نکات ضعف دوست خود بسازد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infirmity

  1. noun weakness, sickness
    Synonyms:
    affliction ailing ailment confinement debilitation debility decay decrepitude defect deficiency disease diseasedness disorder failing fault feebleness flu frailty ill health imperfection indisposition malady malaise shortcoming sickliness unhealth unhealthiness unwellness vulnerability
    Antonyms:
    good health healthiness robustness soundness strength

لغات هم‌خانواده infirmity

ارجاع به لغت infirmity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infirmity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infirmity

لغات نزدیک infirmity

پیشنهاد بهبود معانی