آخرین به‌روزرسانی:

Infix

ˈɪnfɪks ˈɪnfɪks

شکل جمع:

infixes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

زبان‌شناسی میانوند

The English language has many examples of infixes.

زبان انگلیسی نمونه‌های میانوند زیادی دارد.

I learned about infixes in my linguistics class.

درمورد میانوندها در کلاس زبان‌شناسی آموختم.

verb - transitive

فرو کردن، نشاندن، فرو نشاندن، جادادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to infix an idea in a pupil's mind

اندیشه‌ای را در مغز شاگرد نشاندن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infix

  1. verb to implant so deeply as to make change nearly impossible
    Synonyms:
    fix embed insert fasten lodge root introduce enter entrench ingrain

ارجاع به لغت infix

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infix» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infix

لغات نزدیک infix

پیشنهاد بهبود معانی