با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Embed

ɪmˈbed ɪmˈbed
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    embedded
  • شکل سوم:

    embedded
  • سوم شخص مفرد:

    embeds
  • وجه وصفی حال:

    embedding
  • شکل جمع:

    embeds

توضیحات

همچنین می‌توان از imbed به‌ جای embed استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive adverb C1
    جاسازی کردن
  • verb - transitive adverb
    نشاندن، فرو کردن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، جادادن، در درون کار کردن
    • - to embed tiles in cement
    • - کاشی را در سیمان کار گذاشتن
    • - The fossils were embedded in coal.
    • - سنگواره‌ها در زغال‌سنگ جایگزین شده بودند.
    • - The memory of that accident remained embedded in his mind for years.
    • - خاطره‌ی آن حادثه سال‌ها در خاطرش نقش بسته بود.
    • - historical events that have become embedded in legends
    • - وقایع تاریخی که در افسانه‌ها تجلی می‌کنند (ریشه دوانده‌اند)
    • - A sweet edible pulp embeds the seed of plums and peaches.
    • - شفت شیرین و خوراکی هسته‌ی آلو و هلو را در بر می‌گیرد.
    • - many Latin phrases are embedded in his text
    • - در متن او عبارت‌های متعدد لاتین هست.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد embed

  1. verb sink, implant
    Synonyms: bury, deposit, dig in, drive in, enclose, fasten, fix, hammer in, impact, infix, ingrain, inlay, insert, install, lodge, pierce, plant, plunge, press, put into, ram in, root, set, stick in, stuff in, thrust in, tuck in
    Antonyms: dig up

ارجاع به لغت embed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embed

لغات نزدیک embed

پیشنهاد بهبود معانی