فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Embed

ɪmˈbed ɪmˈbed

گذشته‌ی ساده:

embedded

شکل سوم:

embedded

سوم‌شخص مفرد:

embeds

وجه وصفی حال:

embedding

شکل جمع:

embeds

توضیحات:

همچنین می‌توان از imbed به‌ جای embed استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1

جاسازی کردن

verb - transitive adverb

نشاندن، فرو کردن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، جادادن، در درون کار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to embed tiles in cement

کاشی را در سیمان کار گذاشتن

The fossils were embedded in coal.

سنگواره‌ها در زغال‌سنگ جایگزین شده بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The memory of that accident remained embedded in his mind for years.

خاطره‌ی آن حادثه سال‌ها در خاطرش نقش بسته بود.

historical events that have become embedded in legends

وقایع تاریخی که در افسانه‌ها تجلی می‌کنند (ریشه دوانده‌اند)

A sweet edible pulp embeds the seed of plums and peaches.

شفت شیرین و خوراکی هسته‌ی آلو و هلو را در بر می‌گیرد.

many Latin phrases are embedded in his text

در متن او عبارت‌های متعدد لاتین هست.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embed

  1. verb sink, implant
    Synonyms:
    insert put into set lodge plant bury fix install stick in thrust in drive in press plunge fasten deposit tuck in enclose impact Pierce ingrain root dig in ram in stuff in inlay infix hammer in
    Antonyms:
    dig up

ارجاع به لغت embed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embed

لغات نزدیک embed

پیشنهاد بهبود معانی