زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Insert

ɪnˈsɜrːt ɪnˈsɜrːt ɪnˈsɜːt ɪnˈsɜːt

گذشته‌ی ساده:

inserted

شکل سوم:

inserted

سوم‌شخص مفرد:

inserts

وجه وصفی حال:

inserting

شکل جمع:

inserts

معنی insert | جمله با insert

verb - transitive C1

وارد کردن، گذاشتن، داخل کردن، فرو بردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

The doctor inserted his finger in the wound and brought out the bullet.

دکتر انگشت خود را در زخم فرو برد و گلوله را بیرون آورد.

Insert the key into the lock.

کلید را در قفل بگذار.

verb - transitive C1

وارد کردن، افزودن، درج کردن، ثبت کردن (نوشته)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

You need to insert a paragraph here.

باید در اینجا یک پاراگراف اضافه کنی.

The teacher inserted comments into the students' essays.

معلم، نظرات خود را در مقالات دانش‌آموزان وارد کرد.

verb - transitive

قرار دادن، وارد بازی کردن، به میدان فرستادن، به بازی آوردن (بازیکن در ورزش تیمی)

They inserted their star player to change the course of the match.

آن‌ها بازیکن ستاره‌شان را برای تغییر روند بازی وارد کردند.

The coach inserted the substitute at a crucial moment.

مربی، تعویضی را در لحظه‌ی حساس به بازی آورد.

noun countable

پیوست، ضمیمه

The book's inserts consisted of two maps and a folded picture.

پیوست‌های کتاب عبارت‌بودند‌از: دو نقشه و یک تصویر تاشده.

The manual came with an insert showing safety instructions.

دفترچه‌ی راهنما با یک صفحه ضمیمه شامل دستورالعمل‌های ایمنی ارائه شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insert

  1. verb put, tuck in
    Synonyms:
    place introduce include enter stick inject insinuate fill in work in squeeze in admit implant instill interject interpolate interpose root embed imbed infix shoehorn intercalate inlay pop in lug in drag in obtrude shove in intrude infuse tuck in set interlope
    Antonyms:
    remove take out withdraw
  1. noun an artifact that is inserted or is to be inserted
    Synonyms:
    inset enclosure inlay supplement intercalation new material interjection interpolation

لغات هم‌خانواده insert

  • verb - transitive
    insert

سوال‌های رایج insert

گذشته‌ی ساده insert چی میشه؟

گذشته‌ی ساده insert در زبان انگلیسی inserted است.

شکل سوم insert چی میشه؟

شکل سوم insert در زبان انگلیسی inserted است.

شکل جمع insert چی میشه؟

شکل جمع insert در زبان انگلیسی inserts است.

وجه وصفی حال insert چی میشه؟

وجه وصفی حال insert در زبان انگلیسی inserting است.

سوم‌شخص مفرد insert چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد insert در زبان انگلیسی inserts است.

ارجاع به لغت insert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insert

لغات نزدیک insert

پیشنهاد بهبود معانی