گذشتهی ساده:
insertedشکل سوم:
insertedسومشخص مفرد:
insertsوجه وصفی حال:
insertingشکل جمع:
insertsالحاق کردن، درج کردن، در جوف چیزی گذاردن، جا دادن، داخل کردن، در میان گذاشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The doctor inserted his finger in the wound and brought out the bullet.
دکتر انگشت خود را در زخم فرو برد و گلوله را بیرون آورد.
Insert the key into the lock.
کلید را در قفل بگذار.
You need to insert a paragraph here.
باید در اینجا یک پاراگراف اضافه کنی.
The book's inserts consisted of two maps and a folded picture.
پیوستهای کتاب عبارتبودنداز: دو نقشه و یک تصویر تاشده.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «insert» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insert