آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ مرداد ۱۴۰۴

    Insert

    ɪnˈsɜrːt ɪnˈsɜrːt ɪnˈsɜːt ɪnˈsɜːt

    گذشته‌ی ساده:

    inserted

    شکل سوم:

    inserted

    سوم‌شخص مفرد:

    inserts

    وجه وصفی حال:

    inserting

    شکل جمع:

    inserts

    معنی insert | جمله با insert

    verb - transitive C1

    وارد کردن، گذاشتن، داخل کردن، فرو بردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The doctor inserted his finger in the wound and brought out the bullet.

    دکتر انگشت خود را در زخم فرو برد و گلوله را بیرون آورد.

    Insert the key into the lock.

    کلید را در قفل بگذار.

    verb - transitive C1

    وارد کردن، افزودن، درج کردن، ثبت کردن (نوشته)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    You need to insert a paragraph here.

    باید در اینجا یک پاراگراف اضافه کنی.

    The teacher inserted comments into the students' essays.

    معلم، نظرات خود را در مقالات دانش‌آموزان وارد کرد.

    verb - transitive

    قرار دادن، وارد بازی کردن، به میدان فرستادن، به بازی آوردن (بازیکن در ورزش تیمی)

    They inserted their star player to change the course of the match.

    آن‌ها بازیکن ستاره‌شان را برای تغییر روند بازی وارد کردند.

    The coach inserted the substitute at a crucial moment.

    مربی، تعویضی را در لحظه‌ی حساس به بازی آورد.

    noun countable

    پیوست، ضمیمه

    The book's inserts consisted of two maps and a folded picture.

    پیوست‌های کتاب عبارت‌بودند‌از: دو نقشه و یک تصویر تاشده.

    The manual came with an insert showing safety instructions.

    دفترچه‌ی راهنما با یک صفحه ضمیمه شامل دستورالعمل‌های ایمنی ارائه شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد insert

    1. verb put, tuck in
      Synonyms:
      place introduce include enter stick inject insinuate fill in work in squeeze in admit implant instill interject interpolate interpose root embed imbed infix shoehorn intercalate inlay pop in lug in drag in obtrude shove in intrude infuse tuck in set interlope
      Antonyms:
      remove take out withdraw
    1. noun an artifact that is inserted or is to be inserted
      Synonyms:
      inset enclosure inlay supplement intercalation new material interjection interpolation

    لغات هم‌خانواده insert

    • noun
      insertion, insert
    • verb - transitive
      insert

    سوال‌های رایج insert

    گذشته‌ی ساده insert چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده insert در زبان انگلیسی inserted است.

    شکل سوم insert چی میشه؟

    شکل سوم insert در زبان انگلیسی inserted است.

    شکل جمع insert چی میشه؟

    شکل جمع insert در زبان انگلیسی inserts است.

    وجه وصفی حال insert چی میشه؟

    وجه وصفی حال insert در زبان انگلیسی inserting است.

    سوم‌شخص مفرد insert چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد insert در زبان انگلیسی inserts است.

    ارجاع به لغت insert

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «insert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insert

    لغات نزدیک insert

    • - inseparableness
    • - inseparably
    • - insert
    • - inserted
    • - insertion
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.