امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inset

ˈɪnset ˈɪnset ˈɪnset ˈɪnset ˈɪnset ˈɪnset
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive adverb
ریزش، جریان، دهانه، وصله، الحاق، (. vt ):معین کردن، معرفی کردن، افزودن، اضافه کردن گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inset

  1. noun A piece of material used to strengthen or enlarge a garment
    Synonyms: insert, gusset

ارجاع به لغت inset

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inset

لغات نزدیک inset

پیشنهاد بهبود معانی