امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gusset

ˈɡʌsɪt ˈɡʌsɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun
(خیاطی) مرغک، خشتک، بغل دم، پشت‌بند، عقربک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun
(مکانیک) نبشی، مفصل، میل بست، لچکی، صفحه‌ی فولادی اتصال، ورقه‌ی گونیایی
verb - transitive
مغزی‌دار کردن، نبشی زدن به، پشت‌بند زدن به
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gusset

  1. noun A piece of material used to strengthen or enlarge a garment
    Synonyms:
    gusset plate inset
  1. noun A piece of chain mail covering a place unprotected by armor plate
    Synonyms:
    voider

ارجاع به لغت gusset

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gusset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gusset

لغات نزدیک gusset

پیشنهاد بهبود معانی