شکل جمع:
gustsتندباد، باد ناگهانی، انفجار، فوت، خوشی، تفریح، تمایل، مزمزه، چشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When he opened the door, a cold gust of wind struck my face.
در را که باز کردم، تندباد سردی به صورتم خورد.
The wind gusted to 40 kilometers.
سرعت باد به چهل کیلومتر رسید.
a sudden gust of anger
بروز ناگهانی خشم
amidst gusts of laughter
در میان امواجی از خنده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gust» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gust