فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sally

ˈsæli ˈsæli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

حمله، یورش، حرکت سریع، جواب سریع و زیرکانه، برون تک، برون تاخت، فعالیت ناگهانی، برون ریزش

making a sally against the besieging forces

یورش بردن بر نیروهای محاصره‌کننده

noun countable

جواب زیرکانه، پاسخ دندان شکن، پاسخ تند و مزاح آمیز، متلک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

His sallies made the audience numb with laughter.

پاسخ‌های زیرکانه‌ی او حاضران را روده‌بر کرد.

noun countable

سفر سفر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

recent sallies into unknown space

سفرهای اخیر به فضای ناشناخته

verb - intransitive

سفر (با: forth یا out) سفر رفتن، راهی شدن

verb - intransitive

یورش بردن، برون تک کردن، برون تاخت کردن، ناگهان خارج شدن، بیرون زدن، برون جهیدن

We sallied out against the besiegers.

ما بر محاصره‌کنندگان یورش بردیم.

His warm blood sallied from the wound.

خون گرم او از زخم بیرون می‌زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

those sallies of passion so common in princes

آن لبریزشدن‌های احساسات که برای شاهزادگان عادی است

Don Quixote sallied out the fort in search of adventure.

دون کیشوت در جست‌وجوی ماجرا از قلعه خارج شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sally

  1. noun a feminine name
    Synonyms:
    joke trip outing journey attack charge burst start dash spring leap sortie excursion escapade jaunt rushing erupt outburst retort crack jest quip witticism frolic wisecrack
  1. noun a venture off the beaten path
    Synonyms:
    sallying forth
  1. verb to act hastily
    Synonyms:
    rush-out march out go-forth

ارجاع به لغت sally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sally

لغات نزدیک sally

پیشنهاد بهبود معانی