با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Excursion

ɪkˈskɜːrʒn ɪkˈskɜːʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    سفر گردش، گشت، سیر، گردش بیرون شهر
    • - Our excursion took us from London to Cambridge, then to Stratford and back to London.
    • - گردش ما از لندن به کمبریج، سپس به استراتفورد و برگشت به لندن ادامه یافت.
    • - to go on an excursion
    • - به سفر تفریحی رفتن
    • - an excursion ticket
    • - بلیط سفر رفت و برگشت با تخفیف
    • - His excursions into philosophy render the story insipid.
    • - گریززدن‌های او به فلسفه، داستان را بی‌مزه می‌کند.
    • - the excursion of the eyes from a midmost position
    • - برون‌گردی چشم‌ها از جایگاه میانی خود
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد excursion

  1. noun journey
    Synonyms: circuit, cruise, day trip, digression, expedition, jaunt, junket, outing, picnic, pleasure trip, ramble, round trip, safari, tour, trek, trip, walk, wandering

ارجاع به لغت excursion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «excursion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/excursion

لغات نزدیک excursion

پیشنهاد بهبود معانی