گذشتهی ساده:
walkedشکل سوم:
walkedسومشخص مفرد:
walksوجه وصفی حال:
walkingشکل جمع:
walksراه رفتن، گردش کردن، پیاده رفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I got off the bicycle and walked the rest of the way through heavy snow.
از دوچرخه پیاده شدم و بقیهی راه را از میان برف سنگین پیاده رفتم.
A child was walking in the middle of the street.
کودکی در وسط خیابان راه میرفت.
to walk on a tightrope
روی طناب راه رفتن
He walked for a while, then he started running.
مدتی پیادهروی کرد و سپس شروع کرد به دویدن.
He walks two hours each day.
او روزی دو ساعت پیادهروی می کند.
My grandfather used to walk in his sleep.
پدربزرگم در خواب راه میرفت.
sleepwalking
خواب گردی
don't knock, just walk in !
در نزن، بیا تو دیگه!
He got up and walked out of the room.
برخاست و از اتاق بیرون رفت.
The neighboring countries wanted to walk in and take over.
کشورهای همسایه میخواستند بیایند و صاحب اختیار بشوند.
She loves to walk in the park.
او دوست دارد در پارک گردش بکند.
Unemployed workers walked the streets.
کارگران بیکار در خیابانها پرسه میزدند.
Walk humbly with thy God.
(انجیل ) با فروتنی باخداوند خود همراه شو.
He walked me to the bus stop.
تا ایستگاه اتوبوس مرا همراهی کرد.
the British and American people will walk together...
(چرچیل) مردم انگلیس و امریکا با یکدیگر همگام خواهند بود ...
They say his ghost walks on the 13th night of every month.
میگویند روح او شب سیزدهم هر ماه ظاهر میشود.
Iraj walked the length of the street.
ایرج طول خیابان را پیمود.
راه بردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Before a race, the riders walk their horses around the track.
قبل از مسابقه سوارکاران اسبهای خود را دور زمین مسابقه راه میبرند.
The nurse held the patient by the hand and walked him around the room.
پرستار دست بیمار را گرفت و او را دور اتاق راه برد.
The road was very steep and I had to get off and walk the bicycle to the top of the hill.
جاده بسیار سر بالا بود و مجبور شدم پیاده شوم و دوچرخه را تا بالای تپه با خود ببرم.
عمل کردن، اجرا کردن
We have to walk a careful course to avoid inflation.
برای احتراز از تورم باید خط مشی احتیاط آمیزی را اتخاذ کنیم.
Let us walk in peace.
بگذارید روش صلحآمیزی داشته باشیم.
to walk warily
با هشیاری عمل کردن
راه رفتن، پیادهروی، گردش پیاده
I know him by his walk.
از طرز راه رفتنش او را میشناسم.
John is fond of long walks.
جان از پیادهرویهای طولانی خوشش میآید.
to go for a walk
پیادهروی کردن
He started at a walk but soon broke into a run.
در آغاز راه میرفت؛ ولی بهزودی شروع کرد به دویدن.
He lives within a short walk of his office.
در فاصلهی کوتاهی از ادارهاش زندگی میکند.
The hospital is within a ten minutes walk.
با پای پیاده تا بیمارستان ده دقیقه راه است.
His walk is just like his father's.
درست مثل پدرش راه میرود.
گردشگاه، پیادهرو
There are beautiful walks in every direction from here.
در تمام اطراف اینجا، راههای زیبایی برای پیادهروی وجود دارد.
راهپیما، گردشکننده، راهرونده، راهرو
وضع، موقعیت، مقام، مرتبه
from all walks of life including the nobility
از همهی طبقات ازجمله اشراف
There were people from every walk, rich and poor.
همهجور آدمی آنجا بود از پولدار گرفته تا فقیر.
کار، حرفه، شغل
ترک کردن، رها کردن
1- رفتن (از محلی)، جیم شدن 2- (با پیادهروی) از دست دادن
جیم شدن، ترک کردن و رفتن، قال گذاشتن
walk someone off their feet (or legs)
با راه بردن زیاد کسی را خسته کردن، از پا انداختن
(عامیانه) 1- سخت یا بهآسانی شکست دادن 2- با سلطهجویی و بیانصافی رفتار کردن با
(در اثر درد یانگرانی و غیره) در اتاق پس و پیش رفتن، در اتاق راه رفتن
با پارسایی زیستن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «walk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/walk