فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Platform

ˈplætfɔːrm ˈplætfɔːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    platforms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
سکو، جایگاه، تلواره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- A wooden platform was built near the river for tourists to enjoy the view.
- سکویی چوبی در نزدیکی رودخانه ساخته شد تا گردشگران از منظره لذت ببرند.
- Workers used a metal platform to reach the upper parts of the building.
- کارگران از سکوی فلزی برای دسترسی به قسمت‌های بالایی ساختمان استفاده کردند.
- oil platform
- سکوی نفتی
noun countable A2
سکو (در راه‌آهن و ایستگاه اتوبوس)
- The Tabriz train will depart from platform no. 4.
- قطار تبریز از سکوی شماره‌ی چهار حرکت خواهد کرد.
- The passengers were standing on the platform, waiting for the bus.
- مسافران در انتظار اتوبوس روی سکو ایستاده بودند.
noun countable
سن، جایگاه، سکو
- The pianist performs on a platform so that the audience can see.
- پیانیست روی سن اجرا می‌کند تا تماشاچیان بتوانند خوب او را ببینند.
- The speaker stood on the platform and adjusted the microphone.
- سخنران در جایگاه ایستاد و میکروفن را تنظیم کرد.
- to share a platform with somebody else
- به‌صورت مشترک با کس دیگری سخنرانی کردن
noun uncountable
انگلیسی بریتانیایی سخنران (شخص یا اشخاص حاضر در جایگاه)
- The moderator introduced each member of the platform before the discussion began.
- مدیر جلسه قبل‌از شروع بحث، هر یک از اعضای هیئت سخنرانان را معرفی کرد.
- The platform addressed a wide range of issues raised by the public.
- سخنرانان به طیف وسیعی از مسائل مطرح‌شده توسط مردم پرداختند.
- Please address your questions to the platform.
- لطفاً اظهارات خود را به سخنران خطاب بفرمایید.
noun countable
کفش لژدار
- She loves wearing platforms because they make her look taller.
- او عاشق پوشیدن کفش‌های لژدار است زیرا او را بلندتر نشان می‌دهند.
- The singer stepped onto the stage wearing glittery platforms.
- خواننده با کفش‌های لژدار براق روی صحنه رفت.
noun countable C2
تریبون، فرصت، مجال، بستر، امکان (برای بیان نظر و عقیده به‌صورت عمومی)
- Social media has become a powerful platform for activists to share their messages.
- رسانه‌های اجتماعی به بستری قدرتمند برای فعالان تبدیل شده‌اند تا پیام‌های خود را به اشتراک بگذارند.
- He used his fame as a platform to raise awareness about climate change.
- او از شهرت خود به‌عنوان تریبونی برای افزایش آگاهی درباره‌ی تغییرات اقلیمی استفاده کرد.
- The debate gave each candidate a platform to express their policies.
- این مناظره به هر نامزد فرصتی داد تا سیاست‌های خود را بیان کند.
- The newspaper provided a platform for diverse opinions.
- این روزنامه امکانی برای بیان نظرات گوناگون فراهم کرد.
noun singular
برنامه، وعده، هدف (برنامه‌های حزب سیاسی برای بعد انتخاب شدن)
- The candidate revised his platform to appeal to younger voters.
- نامزد انتخاباتی وعده‌های خود را برای جلب نظر رأی‌دهندگان جوان اصلاح کرد.
- Environmental policies were at the heart of their election platform.
- سیاست‌های زیست‌محیطی در مرکز اهداف انتخاباتی آن‌ها قرار داشت.
- The party's platform also includes economic reforms.
- برنامه‌ی حزب شامل اصلاحات اقتصادی نیز می‌شود.
noun countable
پلتفرم، بستر (هر نوع سیستم کامپیوتری یا گوشی هوشمند که تعیین‌کننده‌ی نرم‌افزارهای قابل‌اجرا روی آن است)
- The game is available on multiple platforms, including PC, PlayStation, and Xbox.
- این بازی روی چندین پلتفرم از جمله رایانه‌ی شخصی، پلی‌استیشن و ایکس‌باکس در دسترس است.
- Developers need to ensure their apps are compatible with multiple platforms.
- توسعه‌دهندگان باید اطمینان حاصل کنند که برنامه‌هایشان با چندین پلتفرم سازگار است.
- The software is designed for the Android platform.
- این نرم‌افزار برای بستر اندروید طراحی شده است.
noun countable
پلتفرم، بستر (هر نوع شبکه‌ی اجتماعی که امکان برقراری ارتباط را ایجاد می‌کند)
- Many influencers earn money by promoting brands on social media platforms.
- بسیاری از اینفلوئنسرها با تبلیغ برندها در پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی درآمد کسب می‌کنند.
- This platform is mainly used for professional networking and business communication.
- این بستر عمدتاً برای شبکه‌سازی حرفه‌ای و ارتباطات تجاری استفاده می‌شود.
adjective
لژدار (مربوط به کفش‌ها)
- In the 1970s, platform shoes were a huge fashion trend.
- در دهه‌ی ۱۹۷۰، کفش‌های لژدار ترند بزرگ مد بودند.
- She walked carefully in her platform boots.
- او با احتیاط با بوت‌های لژدار خود راه می‌رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد platform

  1. noun stand or stage
    Synonyms:
    floor dais podium stage rostrum stand scaffolding staging scaffold terrace belvedere
  1. noun political stance, promises
    Synonyms:
    policy principle program objectives tenets manifesto party line plank stump soapbox

ارجاع به لغت platform

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «platform» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/platform

لغات نزدیک platform

پیشنهاد بهبود معانی