آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ دی ۱۴۰۲

    Staging

    ˈsteɪdʒɪŋ ˈsteɪdʒɪŋ

    گذشته‌ی ساده:

    staged

    شکل سوم:

    staged

    سوم‌شخص مفرد:

    stages

    معنی staging | جمله با staging

    noun

    هنر صحنه‌ی نمایش، نمایش

    The staging crew worked tirelessly to set up the props and scenery.

    گروه نمایش بی وقفه برای برپایی وسایل و مناظر کار کردند.

    The staging area was filled with equipment and tools for the construction of the set.

    محوطه صحنه نمایش مملو از تجهیزات و ابزار برای ساخت مجموعه بود.

    noun uncountable

    اسکلت، چوب بست، چفته بندی، سکوب بندی موقت، داربست

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The workers carefully climbed up the staging scaffold to reach the higher levels of the building.

    کارگران با احتیاط از داربست بالا رفتند تا به سطوح بالاتر ساختمان برسند.

    The construction crew set up the staging scaffold before beginning work on the building.

    خدمه ساخت و ساز قبل از شروع کار بر روی ساختمان، داربست زدند.

    noun

    سازماندهی یک رویداد

    He is in charge of the staging for the conference.

    او وظیفه‌ی سازماندهی این همایش را بر عهده دارد.

    The company specializes in event staging.

    این شرکت در زمینه سازماندهی یک رویداد تخصص دارد.

    noun

    پزشکی فرایند کشف میزان رشد سرطان

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    That research will improve the diagnosis and staging of cancers.

    آن تحقیق تشخیص و مرحله‌بندی سرطان‌ها را بهبود می بخشد.

    Staging of cancer is an important step in determining the extent of the disease.

    کشف میزان رشد سرطان گام مهمی در تعیین وسعت بیماری است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد staging

    1. verb plan, organize, and carry out (an event)
      Synonyms:
      arranging giving holding
    1. noun a production
      Synonyms:
      presentation adaptation preparation
    1. verb perform (a play), especially on a stage
      Synonyms:
      doing performing playing acting presenting showing representing enacting exhibiting producing arranging organizing giving dramatizing orchestrating conditioning pointing stepping flooring grading levelling notching
      Antonyms:
      closing
    1. noun a stage
      Synonyms:
      stage enclosure theatrical production scaffold scaffolding

    سوال‌های رایج staging

    گذشته‌ی ساده staging چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده staging در زبان انگلیسی staged است.

    شکل سوم staging چی میشه؟

    شکل سوم staging در زبان انگلیسی staged است.

    سوم‌شخص مفرد staging چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد staging در زبان انگلیسی stages است.

    ارجاع به لغت staging

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «staging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/staging

    لغات نزدیک staging

    • - staghorn fern
    • - staghound
    • - staging
    • - staging area
    • - stagirite
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.