با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Staging

ˈsteɪdʒɪŋ ˈsteɪdʒɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    staged
  • شکل سوم:

    staged
  • سوم‌شخص مفرد:

    stages

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
هنر صحنه‌ی نمایش، نمایش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The staging crew worked tirelessly to set up the props and scenery.
- گروه نمایش بی وقفه برای برپایی وسایل و مناظر کار کردند.
- The staging area was filled with equipment and tools for the construction of the set.
- محوطه صحنه نمایش مملو از تجهیزات و ابزار برای ساخت مجموعه بود.
noun uncountable
اسکلت، چوب بست، چفته بندی، سکوب بندی موقت، داربست
- The workers carefully climbed up the staging scaffold to reach the higher levels of the building.
- کارگران با احتیاط از داربست بالا رفتند تا به سطوح بالاتر ساختمان برسند.
- The construction crew set up the staging scaffold before beginning work on the building.
- خدمه ساخت و ساز قبل از شروع کار بر روی ساختمان، داربست زدند.
noun
سازماندهی یک رویداد
- He is in charge of the staging for the conference.
- او وظیفه‌ی سازماندهی این همایش را بر عهده دارد.
- The company specializes in event staging.
- این شرکت در زمینه سازماندهی یک رویداد تخصص دارد.
noun
پزشکی فرایند کشف میزان رشد سرطان
- That research will improve the diagnosis and staging of cancers.
- آن تحقیق تشخیص و مرحله‌بندی سرطان‌ها را بهبود می بخشد.
- Staging of cancer is an important step in determining the extent of the disease.
- کشف میزان رشد سرطان گام مهمی در تعیین وسعت بیماری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد staging

  1. verb Plan, organize, and carry out (an event)
    Synonyms: holding, arranging, giving
  2. noun A production
    Synonyms: presentation, preparation, adaptation
  3. verb Perform (a play), especially on a stage
    Synonyms: presenting, performing, enacting, dramatizing, stepping, representing, showing, producing, pointing, playing, giving, organizing, orchestrating, notching, levelling, grading, flooring, exhibiting, doing, conditioning, arranging, acting
    Antonyms: closing
  4. noun A stage
    Synonyms: enclosure, scaffold, theatrical production, scaffolding, stage

ارجاع به لغت staging

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «staging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/staging

لغات نزدیک staging

پیشنهاد بهبود معانی