با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Scaffold

ˈskæfoʊld ˈskæfəʊld
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    چوب‌بست، داربست، دار، تخته‌بندی، ساختاربندی، چارچوب‌بندی
    • - The workers climbed up the scaffold to reach the high ceiling.
    • - کارگران از داربست بالا رفتند تا به سقف بلند برسند.
    • - The scaffold collapsed, causing injuries to several workers.
    • - داربست شکست و باعث آسیب به کارگران زیادی شد.
  • noun verb - transitive
    چوب‌بست، داربست، دار، تخته‌بندی، سکوب یا چهار‌چوب، تخته‌بندی کردن، سکوب زدن، به دار آویختن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد scaffold

  1. noun A temporary framework with a floor, used by workmen
    Synonyms: platform, stage, scaffolding, framework, structure

ارجاع به لغت scaffold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scaffold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scaffold

لغات نزدیک scaffold

پیشنهاد بهبود معانی