آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Stage

    steɪdʒ steɪdʒ

    گذشته‌ی ساده:

    staged

    شکل سوم:

    staged

    سوم‌شخص مفرد:

    stages

    وجه وصفی حال:

    staging

    شکل جمع:

    stages

    معنی stage | جمله با stage

    noun countable B2

    صحنه نمایش، پرده‌گاه، صحنه‌ی تئاتر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    She stood in the middle of the stage and gave a talk.

    در وسط صحنه ایستاد و نطق کرد.

    He decided to work for the stage.

    تصمیم گرفت که در تئاتر کار کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His discovery is now the center of the medical stage.

    کشف او اکنون از نظر پزشکی بسیار مورد توجه است.

    noun countable

    مرحله، منزل، پایه، وهله، طبقه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    We will build the factory in four stages.

    کارخانه را در چهار مرحله خواهیم ساخت.

    the larval stage of an insect

    مرحله‌ی لیسه‌ای یک حشره

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the earlier stages of their civilization

    مراحل اولیه‌ی تمدن آن‌ها

    verb - transitive

    روی صحنه آوردن، نمایش دادن

    Sayyad has staged many shows.

    صیاد نمایش‌های زیادی را روی صحنه آورده است.

    a play that stages well

    نمایشی که روی صحنه خوب جلوه می‌کند

    verb - transitive

    انجام دادن، اقدام کردن

    to stage a counterattack

    دست به پاتک زدن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stage

    1. noun level, period within structure or
      Synonyms:
      degree grade step phase point moment status standing division length leg lap rung juncture node notch footing plane point in time system date
    1. noun theater platform; theater life
      Synonyms:
      theater play drama scene arena scenery setting boards spotlight limelight set staging footlights dais scaffold stage set broadway off-broadway show business show biz legit mise-en-scène frame scaffolding
    1. verb arrange, produce
      Synonyms:
      do organize perform execute present show play give produce bring out put on mount open engineer orchestrate
      Antonyms:
      close

    Collocations

    stage by stage

    مرحله‌به‌مرحله، گام‌به‌گام

    stage left (or right)

    (تئاتر) طرف راست یا چپ صحنه

    Idioms

    by (or in) easy stages

    هر دفعه بخش کوتاهی از سفر را پیمودن، کم‌کم سفر کردن

    مرحله‌ به‌ مرحله عمل یا کار کردن، بی‌شتاب عمل کردن

    set the stage for something

    زمینه را برای چیزی مهیا کردن، مقدمه‌ی چیزی بودن

    سوال‌های رایج stage

    گذشته‌ی ساده stage چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده stage در زبان انگلیسی staged است.

    شکل سوم stage چی میشه؟

    شکل سوم stage در زبان انگلیسی staged است.

    شکل جمع stage چی میشه؟

    شکل جمع stage در زبان انگلیسی stages است.

    وجه وصفی حال stage چی میشه؟

    وجه وصفی حال stage در زبان انگلیسی staging است.

    سوم‌شخص مفرد stage چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد stage در زبان انگلیسی stages است.

    ارجاع به لغت stage

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stage

    لغات نزدیک stage

    • - stag
    • - stag beetle
    • - stage
    • - stage a protest
    • - stage a strike
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.