گذشتهی ساده:
stagedشکل سوم:
stagedسومشخص مفرد:
stagesوجه وصفی حال:
stagingشکل جمع:
stagesصحنه نمایش، پردهگاه، صحنهی تئاتر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
She stood in the middle of the stage and gave a talk.
در وسط صحنه ایستاد و نطق کرد.
He decided to work for the stage.
تصمیم گرفت که در تئاتر کار کند.
His discovery is now the center of the medical stage.
کشف او اکنون از نظر پزشکی بسیار مورد توجه است.
مرحله، منزل، پایه، وهله، طبقه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We will build the factory in four stages.
کارخانه را در چهار مرحله خواهیم ساخت.
the larval stage of an insect
مرحلهی لیسهای یک حشره
the earlier stages of their civilization
مراحل اولیهی تمدن آنها
روی صحنه آوردن، نمایش دادن
Sayyad has staged many shows.
صیاد نمایشهای زیادی را روی صحنه آورده است.
a play that stages well
نمایشی که روی صحنه خوب جلوه میکند
انجام دادن، اقدام کردن
to stage a counterattack
دست به پاتک زدن
مرحلهبهمرحله، گامبهگام
(تئاتر) طرف راست یا چپ صحنه
هر دفعه بخش کوتاهی از سفر را پیمودن، کمکم سفر کردن
مرحله به مرحله عمل یا کار کردن، بیشتاب عمل کردن
زمینه را برای چیزی مهیا کردن، مقدمهی چیزی بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stage