فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Orchestrate

ˈɔːrkəstreɪt ˈɔːkəstreɪt

گذشته‌ی ساده:

orchestrated

شکل سوم:

orchestrated

سوم‌شخص مفرد:

orchestrates

وجه وصفی حال:

orchestrating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

هماهنگ و موزون کردن، ارکست تهیه کردن، به‌صورت ارکست درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He orchestrated this ballet.

آهنگ این رقص باله را او تدوین کرد.

He orchestrates the efforts of various groups.

او فعالیت‌های گروه‌های مختلف را هماهنگ می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A well-orchestrated attack.

حمله‌ای که خوب سازماندهی شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد orchestrate

  1. verb organize; cause to happen
    Synonyms:
    manage coordinate arrange organize set up present put together compose unify integrate blend harmonize concert synthesize score symphonize
    Antonyms:
    disorganize ignore

ارجاع به لغت orchestrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «orchestrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/orchestrate

لغات نزدیک orchestrate

پیشنهاد بهبود معانی