فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unify

ˈjuːnɪfaɪ ˈjuːnɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

unified

شکل سوم:

unified

سوم‌شخص مفرد:

unifies

وجه وصفی حال:

unifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1

متحد کردن، یکی کردن، یکی شدن، تک ساختن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Nader unified the country against the common enemy.

نادر کشور را در مقابل دشمن مشترک متحد کرد.

It is possible to unify the world and abolish war.

یکپارچه کردن جهان و براندازی جنگ امکان‌پذیر است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a unified design

یک طرح یکدست

a unified system of taxation for all

نظام مالیاتی یکسان برای همه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unify

  1. verb unite
    Synonyms:
    join combine connect associate link merge ally marry couple wed consolidate pool affiliate band cooperate join forces bring together gather together stick together pull together become one hook up with

لغات هم‌خانواده unify

  • verb - transitive
    unify

ارجاع به لغت unify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unify

لغات نزدیک unify

پیشنهاد بهبود معانی