گذشتهی ساده:
pulled togetherشکل سوم:
pulled togetherسومشخص مفرد:
pulls togetherوجه وصفی حال:
pulling togetherهمکاری کردن، گروهی کار کردن، گروهی تلاش کردن
If we pull together, we can finish this project on time.
اگر با هم تلاش کنیم، میتوانیم این پروژه را بهموقع تمام کنیم.
Let's pull together and support each other during this difficult period.
بیایید همکاری کنیم و در این دورهی سخت از یکدیگر حمایت کنیم.
جمع کردن، جمعآوری کردن، گردآوری کردن، دستوپا کردن (پول، اطلاعات و... بهسختی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Can we pull together enough volunteers for the event?
آیا میتوانیم داوطلب کافی برای این رویداد جمع کنیم؟
It was difficult, but they managed to pull together a decent meal with what they had.
سخت بود، اما آنها توانستند با آنچه داشتند، وعدهی غذایی مناسبی دستوپا کنند.
We're trying to pull together the data for the final report.
ما در تلاشیم تا دادهها را برای گزارش نهایی گردآوری کنیم.
جمعوجور کردن، کنترل کردن، مسلط شدن (به احساسات)
He was very upset after the accident, but he managed to pull himself together.
او بعداز تصادف خیلی ناراحت بود، اما توانست خودش را جمعوجور کند.
You need to pull yourself together and focus on your work.
باید خودت را کنترل کنی و روی کارت تمرکز کنی.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pull together» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pull-together