امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Affiliate

əˈfɪlieɪt əˈfɪlieɪt əˈfɪliət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    affiliated
  • شکل سوم:

    affiliated
  • سوم‌شخص مفرد:

    affiliates
  • وجه وصفی حال:

    affiliating
  • شکل جمع:

    affiliates

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
(افراد، مؤسسات و غیره) به وابستگی پذیرفتن، وابسته کردن، عضو وابسته کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- They affiliated themselves with leftist groups.
- آنان خود را به گروه‌های چپ‌گرا وابسته کردند.
verb - transitive
(بچه نامشروع) پدر...را تعیین کردن
verb - intransitive
وابسته شدن، مربوط شدن، پیوستن، ملحق شدن، وابسته بودن، مربوط بودن
noun
(شخص، موسسه، عضو) وابسته
- Questionnaires were sent to all the affiliated unions.
- پرسشنامه‌ها به کلیه اتحادیه‌های وابسته ارسال شد.
- the Ford Motor Company and its affiliates
- کمپانی اتومبیل‌سازی فورد و شرکت‌های وابسته به آن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد affiliate

  1. noun organization that is associated with another
    Synonyms:
    affil associate branch offshoot partner sibling
  1. verb associate or be associated with a larger organization
    Synonyms:
    ally amalgamate annex associate band together combine come aboard confederate connect form connection go partners hook up incorporate join line up plug into relate team up throw in with tie up unite
    Antonyms:
    disjoin separate stay away

ارجاع به لغت affiliate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «affiliate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/affiliate

لغات نزدیک affiliate

پیشنهاد بهبود معانی