آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ تیر ۱۴۰۳

    Tie Up

    ˈtaɪˈəp taɪʌp

    گذشته‌ی ساده:

    tied up

    شکل سوم:

    tied up

    سوم‌شخص مفرد:

    ties up

    وجه وصفی حال:

    tying up

    توضیحات:

    همچنین می‌توان از tieing up به‌ جای tying up استفاده کرد.

    معنی tie up | جمله با tie up

    phrasal verb B2

    (کسی را) بستن

    The kidnappers planned to tie up their victim and demand a ransom.

    آدم‌ربایان قصد داشتند قربانی خود را ببندند و باج بگیرند.

    The police were able to tie up the suspect before he could escape.

    پلیس توانست قبل‌از فرار، مظنون را ببندد.

    phrasal verb verb - transitive

    گرفتار بودن، درگیر بودن، مشغله داشتن، مشغول بودن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Sorry, I can't meet you for lunch today, I'm tied up with a meeting.

    متأسفم، من نمی‌توانم امروز برای ناهار شما را ملاقات کنم؛ من درگیر یک جلسه هستم.

    She couldn't answer the phone because she was tied up finishing an important report.

    او نمی‌توانست به تلفن پاسخ دهد، زیرا او مشغول اتمام یک گزارش مهم بود.

    phrasal verb

    مهار کردن، محدود کردن

    The team's strong defense managed to tie up their opponents, leaving them frustrated.

    دفاع قوی این تیم توانست حریفان خود را مهار و آن‌ها را ناامید کنند.

    The boxer expertly tied up his opponent.

    بوکسور به‌طور ماهرانه‌ای حریف خود را مهار کرد.

    phrasal verb verb - transitive

    (محکم) بستن، گره زدن

    Please tie up the package before mailing it.

    لطفاً قبل‌از ارسال بسته، آن را محکم ببندید.

    I need to tie up my shoelaces before going for a run.

    قبل‌از دویدن باید بند کفشم را گره بزنم.

    phrasal verb

    بلوکه کردن، مسدود کردن

    The legal dispute has tied up our assets for years.

    دعوای حقوقی سال‌ها دارایی‌های ما را بلوکه کرده است.

    I can't make any purchases right now because my money is tied up in stocks.

    درحال حاضر نمی‌توانم هیچ خریدی انجام دهم زیرا پولم در سهام مسدود شده است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد tie up

    1. verb hamper, hinder
      Synonyms:
      hinder obstruct delay stop restrain restrict limit hold fetter tie one’s hands curb confine shackle bind leash clog lock up trammel entrammel hog-tie
      Antonyms:
      help aid assist encourage free
    1. verb hamper
      Synonyms:
      hinder delay stop obstruct restrain restrict limit hold curb confine fetter shackle bind leash lock up clog trammel entrammel hog-tie

    سوال‌های رایج tie up

    گذشته‌ی ساده tie up چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده tie up در زبان انگلیسی tied up است.

    شکل سوم tie up چی میشه؟

    شکل سوم tie up در زبان انگلیسی tied up است.

    وجه وصفی حال tie up چی میشه؟

    وجه وصفی حال tie up در زبان انگلیسی tying up است.

    سوم‌شخص مفرد tie up چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد tie up در زبان انگلیسی ties up است.

    ارجاع به لغت tie up

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tie up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tie-up-2

    لغات نزدیک tie up

    • - tie tack or tie tac
    • - tie the knot
    • - tie up
    • - tie-dye
    • - tie-in
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.