امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tie Up

ˈtaɪˈəp taɪʌp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tied up
  • شکل سوم:

    tied up
  • سوم‌شخص مفرد:

    ties up
  • وجه وصفی حال:

    tying up

توضیحات

همچنین می‌توان از tieing up به‌ جای tying up استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B2
(کسی را) بستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The kidnappers planned to tie up their victim and demand a ransom.
- آدم‌ربایان قصد داشتند قربانی خود را ببندند و باج بگیرند.
- The police were able to tie up the suspect before he could escape.
- پلیس توانست قبل‌از فرار، مظنون را ببندد.
phrasal verb verb - transitive
گرفتار بودن، درگیر بودن، مشغله داشتن، مشغول بودن
- Sorry, I can't meet you for lunch today, I'm tied up with a meeting.
- متأسفم، من نمی‌توانم امروز برای ناهار شما را ملاقات کنم؛ من درگیر یک جلسه هستم.
- She couldn't answer the phone because she was tied up finishing an important report.
- او نمی‌توانست به تلفن پاسخ دهد، زیرا او مشغول اتمام یک گزارش مهم بود.
phrasal verb
مهار کردن، محدود کردن
- The team's strong defense managed to tie up their opponents, leaving them frustrated.
- دفاع قوی این تیم توانست حریفان خود را مهار و آن‌ها را ناامید کنند.
- The boxer expertly tied up his opponent.
- بوکسور به‌طور ماهرانه‌ای حریف خود را مهار کرد.
phrasal verb verb - transitive
(محکم) بستن، گره زدن
- Please tie up the package before mailing it.
- لطفاً قبل‌از ارسال بسته، آن را محکم ببندید.
- I need to tie up my shoelaces before going for a run.
- قبل‌از دویدن باید بند کفشم را گره بزنم.
phrasal verb
بلوکه کردن، مسدود کردن
- The legal dispute has tied up our assets for years.
- دعوای حقوقی سال‌ها دارایی‌های ما را بلوکه کرده است.
- I can't make any purchases right now because my money is tied up in stocks.
- درحال حاضر نمی‌توانم هیچ خریدی انجام دهم زیرا پولم در سهام مسدود شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tie up

  1. verb hamper
    Synonyms:
    bind clog confine curb delay entrammel fetter hinder hog-tie hold leash limit lock up obstruct restrain restrict shackle stop trammel
  1. verb hamper, hinder
    Synonyms:
    bind clog confine curb delay entrammel fetter hog-tie hold leash limit lock up obstruct restrain restrict shackle stop tie one’s hands trammel
    Antonyms:
    aid assist encourage free help

ارجاع به لغت tie up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tie up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tie-up-2

لغات نزدیک tie up

پیشنهاد بهبود معانی