آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۵ مرداد ۱۴۰۳

    Combine

    kəmˈbaɪn ˈkɑːmbaɪn kəmˈbaɪn ˈkɒmbaɪn

    گذشته‌ی ساده:

    combined

    شکل سوم:

    combined

    سوم‌شخص مفرد:

    combines

    وجه وصفی حال:

    combining

    شکل جمع:

    combines

    توضیحات:

    همچنین در معنای پنجم می‌توان از combine harvester به‌جای combine استفاده کرد.

    معنی combine | جمله با combine

    verb - intransitive verb - transitive B2

    ترکیب کردن یا شدن، مخلوط کردن یا شدن، تلفیق کردن یا شدن، آمیختن، ادغام کردن یا شدن، یکی کردن یا شدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Later, the two teams were combined.

    بعدها آن دو تیم را با هم تلفیق کردند.

    Let's combine our efforts to finish this project on time.

    بیایید عملکردهایمان را برای اتمام به موقع این پروژه یکی کنیم.

    verb - transitive

    (دو یا چند ویژگی را) ترکیب کردن، تجمیع کردن، متحد کردن، توام کردن، یکی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    We must combine liberty with order.

    باید آزادی را با نظم توام کنیم.

    She decided to combine her love for painting with her passion for teaching.

    او تصمیم گرفت عشقش به نقاشی را با اشتیاقش به تدریس توام کند.

    verb - transitive

    (دو فعالیت را) هم‌زمان انجام دادن

    I like to combine reading and listening to music.

    من دوست دارم خواندن و گوش دادن به موسیقی را هم‌زمان انجام دهم.

    She was able to combine work and travel on her business trip.

    او توانست کار و سفر را در سفر کاری‌اش هم‌زمان انجام دهد.

    noun countable

    اتحادیه

    The technology combine is focused on innovation and collaboration.

    اتحادیه‌ی فناوری بر نوآوری و همکاری متمرکز است.

    A new combine aims to streamline logistics across multiple industries.

    هدف اتحادیه‌ی جدید ساده کردن آماد در چندین صنعت است.

    noun countable

    ماشین کمباین (یک دستگاه کشاورزی برای برداشت محصولات زراعی)

    Each season, the combine rolls out to the fields at dawn.

    هر فصل، ماشین کمباین هنگام سپیده‌دم به مزارع می‌رود.

    The farmer relied on the combine to harvest the wheat efficiently.

    کشاورز برای برداشت بدون فوت وقت گندم به ماشین کمباین متکی بود.

    verb - intransitive verb - transitive

    شیمی ترکیب شدن یا کردن، به هم پیوستن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

    مشاهده

    Carbon can combine directly with hydrogen.

    کربن می‌تواند مستقیماً با هیدروژن ترکیب شود.

    The scientist will combine the elements to create a new compound.

    دانشمند عناصر را برای ایجاد یک ترکیب جدید ترکیب خواهد کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    (با کمباین) برداشت کردن، چیدن

    The crew will combine the corn using the latest machine.

    کارگران ذرت را با استفاده از جدیدترین دستگاه برداشت می‌کنند.

    Farmers combine the wheat with a combine each summer.

    کشاورزان هر تابستان گندم را با کمباین می‌چینند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد combine

    1. verb connect, integrate
      Synonyms:
      join connect relate associate link unite incorporate integrate fuse blend merge mix couple marry pool compound synthesize band tie up with get together team up with cooperate league put together mingle coalesce interface network plug into bond bind unify amalgamate conjoin commingle bracket bunch up dub coadjute glue oneself to hitch on hook on slap on stand in with tack on tag on throw in together wed
      Antonyms:
      separate divide disconnect detach part dissolve

    لغات هم‌خانواده combine

    • noun
      combination
    • adjective
      combined
    • verb - transitive
      combine

    سوال‌های رایج combine

    گذشته‌ی ساده combine چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده combine در زبان انگلیسی combined است.

    شکل سوم combine چی میشه؟

    شکل سوم combine در زبان انگلیسی combined است.

    شکل جمع combine چی میشه؟

    شکل جمع combine در زبان انگلیسی combines است.

    وجه وصفی حال combine چی میشه؟

    وجه وصفی حال combine در زبان انگلیسی combining است.

    سوم‌شخص مفرد combine چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد combine در زبان انگلیسی combines است.

    ارجاع به لغت combine

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «combine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/combine

    لغات نزدیک combine

    • - combinatorial
    • - combinatory
    • - combine
    • - combined
    • - combiner
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.