گذشتهی ساده:
bracketedشکل سوم:
bracketedسومشخص مفرد:
bracketsوجه وصفی حال:
bracketingشکل جمع:
bracketsقلاب، براکت (هر یک از دو علامت «باز و بسته» در نشانهگذاری که معمولاً از آن برای جداسازی یک قطعهی متن یا داده از محیط اطراف (احاطهکننده) خود استفاده میشود)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Don't forget to enclose the additional information in brackets.
فراموش نکنید که اطلاعات اضافی را در قلاب قرار دهید.
The writer used brackets to clarify a technical term.
نویسنده از براکت برای توضیح اصطلاح فنی استفاده کرد.
رده، دسته، گروه (برحسب نمره یا درآمد و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We need to consider all possibilities within this bracket before making a decision.
پیش از تصمیمگیری باید همهی احتمالات در این دسته را در نظر بگیریم.
a doctor in a high income bracket
دکتری با درآمد سطح بالا
معماری بازویی، پایهی سهگوش، براکت
The wooden shelf was fixed on the wall with two iron brackets.
طاقچهی چوبی با دو بازویی آهنی به دیوار وصل شده بود.
I need to buy some new brackets for my bookcase.
باید چند براکت جدید برای قفسهی کتابم بخرم.
انگلیسی آمریکایی ورزش نمودار (تورنمنت)
The bracket for the basketball tournament showed each team's path to the championship.
نمودار مسابقات بسکتبال مسیر هر تیم برای رسیدن به عنوان قهرمانی را نشان میداد.
The coach analyzed the bracket.
مربی نمودار را تجزیهوتحلیل کرد.
در قلاب گذاشتن، در براکت گذاشتن (در نوشتار)
a bracketed question mark
نشان پرسشی که در میان دو قلاب قرار گرفته
Editors to bracket quotes when making revisions.
ویراستاران هنگام انجام بازبینی، نقلقولها را در براکت میگذارند.
در یک گروه گذاشتن، با هم طبقهبندی کردن، در یک مقوله جای دادن، به هم مربوط کردن
Let's bracket these two candidates together and compare their qualifications.
بیایید این دو نامزد را با هم در یک گروه بگذاریم و شرایط آنها را با هم مقایسه کنیم.
The names of Amir Kabir and Nasser-e-din Shah are bracketed in history.
نامهای امیرکبیر و ناصرالدین شاه در تاریخ به هم مربوط هستند (با هم تداعی میشوند).
دیوارکوب (چراغ گاز و چراغ برق)
The bracket securely held the decorative lamp in place.
دیوارکوب لامپ تزئینی را در جای خود محکم نگه داشت.
He adjusted the angle of the lamp by loosening and tightening the bracket.
او زاویهی لامپ را با شل کردن و سفت کردن دیوارکوب تنظیم کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bracket» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bracket