با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bouquet

boʊ- / / buː- bəʊˈkeɪ / / buː-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bouquets

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
دسته گل
- He sent his fiancée a bouquet of yellow flowers.
- یک دسته گل زرد برای نامزدش فرستاد.
- He knew wines by their bouquets.
- او شراب‌ها را از بویشان می‌شناخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bouquet

  1. noun flower arrangement
    Synonyms: boutonniere, buttonhole, corsage, festoon, garland, lei, nosegay, posy, pot, spray, vase, wreath
  2. noun aroma
    Synonyms: aura, balm, fragrance, incense, odor, perfume, redolence, savor, scent, smell, spice

ارجاع به لغت bouquet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bouquet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bouquet

لغات نزدیک bouquet

پیشنهاد بهبود معانی