فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Buttonhole

ˈbʌt̬nhoʊl ˈbʌtnhəʊl

گذشته‌ی ساده:

buttonholed

سوم‌شخص مفرد:

buttonholes

وجه وصفی حال:

buttonholing

شکل جمع:

buttonholes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

پوشاک سوراخ دکمه، جادکمه

The buttonhole on his shirt was too small for the button.

سوراخ دکمه‌ی پیراهنش برای دکمه خیلی کوچک بود.

The coat had a large buttonhole.

این کت جادکمه‌ی بزرگی داشت.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی گل یقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The buttenhole added a touch of elegance to his formal attire.

گل یقه به لباس رسمی او ظرافت افزود.

The bride's father wore a buttenhole made from his favorite flower.

پدر عروس کلاهی گل یقه‌ای زده بود که از گل محبوبش درست شده بود.

verb - transitive

یقه‌ی کسی را گرفتن، گیر انداختن

He buttonholed his boss in the hallway and asked for a raise.

در راهرو رئیسش را گیر انداخت و با سماجت درخواست اضافه حقوق کرد.

She buttonholed her friend to apologize for her behavior.

یقه‌ی دوستش را گرفت تا او از رفتارش عذرخواهی کند.

verb - transitive

پوشاک سوراخ دکمه گذاشتن

He buttonholes his shirts himself.

او خودش برای لباس‌هایش سوراخ دکمه می‌گذارد.

She carefully buttonholed her new dress.

او به‌دقت برای لباس تازه‌اش سوراخ دکمه گذاشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buttonhole

  1. verb detain in conversation by or as if by holding on to the outer garments of; as for political or economic favors
    Synonyms:
    stop detain approach accost lobby loop slip eyelet
  1. noun a hole through which buttons are pushed
    Synonyms:
    button hole

ارجاع به لغت buttonhole

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buttonhole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buttonhole

لغات نزدیک buttonhole

پیشنهاد بهبود معانی