گذشتهی ساده:
buttonholedسومشخص مفرد:
buttonholesوجه وصفی حال:
buttonholingشکل جمع:
buttonholesپوشاک سوراخ دکمه، جادکمه
The buttonhole on his shirt was too small for the button.
سوراخ دکمهی پیراهنش برای دکمه خیلی کوچک بود.
The coat had a large buttonhole.
این کت جادکمهی بزرگی داشت.
انگلیسی بریتانیایی گل یقه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The buttenhole added a touch of elegance to his formal attire.
گل یقه به لباس رسمی او ظرافت افزود.
The bride's father wore a buttenhole made from his favorite flower.
پدر عروس کلاهی گل یقهای زده بود که از گل محبوبش درست شده بود.
یقهی کسی را گرفتن، گیر انداختن
He buttonholed his boss in the hallway and asked for a raise.
در راهرو رئیسش را گیر انداخت و با سماجت درخواست اضافه حقوق کرد.
She buttonholed her friend to apologize for her behavior.
یقهی دوستش را گرفت تا او از رفتارش عذرخواهی کند.
پوشاک سوراخ دکمه گذاشتن
He buttonholes his shirts himself.
او خودش برای لباسهایش سوراخ دکمه میگذارد.
She carefully buttonholed her new dress.
او بهدقت برای لباس تازهاش سوراخ دکمه گذاشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «buttonhole» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buttonhole