با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Buttonhole

ˈbʌt̬nhoʊl ˈbʌtnhəʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    buttonholed
  • سوم‌شخص مفرد:

    buttonholes
  • وجه وصفی حال:

    buttonholing
  • شکل جمع:

    buttonholes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پوشاک سوراخ دکمه، جادکمه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The buttonhole on his shirt was too small for the button.
- سوراخ دکمه‌ی پیراهنش برای دکمه خیلی کوچک بود.
- The coat had a large buttonhole.
- این کت جادکمه‌ی بزرگی داشت.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی گل یقه
- The buttenhole added a touch of elegance to his formal attire.
- گل یقه به لباس رسمی او ظرافت افزود.
- The bride's father wore a buttenhole made from his favorite flower.
- پدر عروس کلاهی گل یقه‌ای زده بود که از گل محبوبش درست شده بود.
verb - transitive
یقه‌ی کسی را گرفتن، گیر انداختن
- He buttonholed his boss in the hallway and asked for a raise.
- در راهرو رئیسش را گیر انداخت و با سماجت درخواست اضافه حقوق کرد.
- She buttonholed her friend to apologize for her behavior.
- یقه‌ی دوستش را گرفت تا او از رفتارش عذرخواهی کند.
verb - transitive
پوشاک سوراخ دکمه گذاشتن
- He buttonholes his shirts himself.
- او خودش برای لباس‌هایش سوراخ دکمه می‌گذارد.
- She carefully buttonholed her new dress.
- او به‌دقت برای لباس تازه‌اش سوراخ دکمه گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buttonhole

  1. verb Detain in conversation by or as if by holding on to the outer garments of; as for political or economic favors
    Synonyms: accost, approach, lobby, detain, eyelet, loop, slip, stop
  2. noun A hole through which buttons are pushed
    Synonyms: button hole

ارجاع به لغت buttonhole

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buttonhole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/buttonhole

لغات نزدیک buttonhole

پیشنهاد بهبود معانی