با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Garland

ˈɡɑːrlənd ˈɡɑːlənd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    گلچین ادبی، تاج گل، حلقه گل، گلبند زدن، در حلقه گل قرار دادن
    • - The champion was crowned with a garland of oak leaves.
    • - تاجی از برگ بلوط بر سر قهرمان گذاشته بودند.
    • - They laid a garland of roses on his tomb.
    • - حلقه‌ای از گل سرخ را روی آرامگاه او قرار دادند.
    • - a garland of modern Armenian poetry
    • - جنگی از شعر نو ارمنی
    • - His head was garlanded with wild flowers.
    • - تاجی از گل‌های وحشی بر سرش بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد garland

  1. noun strand of material, usually hung
    Synonyms: bays, chaplet, coronal, crown, festoon, honors, laurel, palm, wreath

ارجاع به لغت garland

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «garland» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/garland

لغات نزدیک garland

پیشنهاد بهبود معانی