با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Garlic

ˈɡɑːrlɪk ˈɡɑːlɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    garlics

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable A2
    غذا و آشپزی گیاه‌شناسی سیر
    • - Garlic is an essential part of the Haft-Seen.
    • - سیر جزء ضروری سفره‌ی هفت‌سین است.
    • - I added a clove of garlic to the soup.
    • - یک حبه سیر به سوپ اضافه کردم.
    • - I hate the taste of garlic.
    • - از طعم سیر متنفرم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد garlic

  1. noun Bulbous herb of southern Europe widely naturalized; bulb breaks up into separate strong-flavored cloves
    Synonyms: allium-sativum
  2. noun Aromatic bulb used as seasoning
    Synonyms: ail

ارجاع به لغت garlic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «garlic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/garlic

لغات نزدیک garlic

پیشنهاد بهبود معانی