فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Aura

ˈɔːrə ˈɔːrə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    auras

توضیحات

همچنین می‌توان از اشکال جمع aurae و aura هم به‌‌جای auras استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
هاله، فضا، جو، حال‌وهوا، حس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- She walked into the room with an aura of confidence.
- او با هاله‌ای از اعتمادبه‌نفس وارد اتاق شد.
- The old castle had an aura of grandeur and timelessness.
- قلعه‌ی قدیمی فضایی از شکوه و جاودانگی داشت.
- Despite his smile, an aura of tension lingered in the air.
- باوجود لبخندش، جویی از تنش در فضا احساس می‌شد.
noun countable
هاله (تشعشعی نورانی که برخی باور دارند دور انسان‌ها و حیوانات است و نماد احساسات و قدرت آن‌هاست)
- Some believe that illness can change the color of your aura.
- برخی معتقدند که بیماری می‌تواند رنگ هاله‌ی شما را تغییر دهد.
- After the meditation session, I felt my aura was brighter and more vibrant.
- بعداز جلسه‌ی مدیتیشن، احساس کردم هاله‌ام درخشان‌تر و زنده‌تر شده است.
noun countable
هاله، نور، پرتو (نور دور چیزی)
- A brilliant aura lit up the night sky just before dawn.
- نوری درخشان آسمان شب را درست پیش از سپیده‌دم روشن کرد.
- The candlelight cast a soft aura on the walls.
- نور شمع، هاله‌ای نرم بر دیوارها انداخته بود.
- A faint blue aura surrounded the glowing crystal.
- نور آبی و کم‌رنگ، اطراف کریستال درخشان را احاطه کرده بود.
noun countable uncountable
اورا، پیش‌آگهی (پیش‌نشانه‌ای از میگرن یا صرع که شامل مشکلات بینایی و... می‌شود)
- The patient reported a headache starting with a visual aura.
- بیمار گزارش داد که سردردش با اورای دیداری شروع شد.
- Some epilepsy patients feel a strange aura before a seizure.
- برخی بیماران مبتلا به صرع، پیش‌از تشنج، پیش‌آگهی عجیبی را احساس می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد aura

  1. noun air, character
    Synonyms:
    feeling tone air atmosphere mood quality appearance aspect character semblance background feel suggestion emanation scent ambience
  1. noun a distinctive but intangible quality surrounding a person or thing
    Synonyms:
    air atmosphere quality emanation
  1. noun a general impression produced by a predominant quality or characteristic
    Synonyms:
    air atmosphere feeling mood halo nimbus tone ambiance mystique ambience aroma feel aspect aureole emanation glow smell odor antisun quality scent glory gloriole paraselene parhelion

ارجاع به لغت aura

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «aura» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/aura

لغات نزدیک aura

پیشنهاد بهبود معانی