آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ فروردین ۱۴۰۴

    Aura

    ˈɔːrə ˈɔːrə

    شکل جمع:

    auras

    توضیحات:

    همچنین می‌توان از اشکال جمع aurae و aura هم به‌‌جای auras استفاده کرد.

    معنی aura | جمله با aura

    noun countable

    هاله، فضا، جو، حال‌وهوا، حس

    She walked into the room with an aura of confidence.

    او با هاله‌ای از اعتمادبه‌نفس وارد اتاق شد.

    The old castle had an aura of grandeur and timelessness.

    قلعه‌ی قدیمی فضایی از شکوه و جاودانگی داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Despite his smile, an aura of tension lingered in the air.

    باوجود لبخندش، جویی از تنش در فضا احساس می‌شد.

    noun countable

    هاله (تشعشعی نورانی که برخی باور دارند دور انسان‌ها و حیوانات است و نماد احساسات و قدرت آن‌هاست)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Some believe that illness can change the color of your aura.

    برخی معتقدند که بیماری می‌تواند رنگ هاله‌ی شما را تغییر دهد.

    After the meditation session, I felt my aura was brighter and more vibrant.

    بعداز جلسه‌ی مدیتیشن، احساس کردم هاله‌ام درخشان‌تر و زنده‌تر شده است.

    noun countable

    هاله، نور، پرتو (نور دور چیزی)

    A brilliant aura lit up the night sky just before dawn.

    نوری درخشان آسمان شب را درست پیش از سپیده‌دم روشن کرد.

    The candlelight cast a soft aura on the walls.

    نور شمع، هاله‌ای نرم بر دیوارها انداخته بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A faint blue aura surrounded the glowing crystal.

    نور آبی و کم‌رنگ، اطراف کریستال درخشان را احاطه کرده بود.

    noun countable uncountable

    اورا، پیش‌آگهی (پیش‌نشانه‌ای از میگرن یا صرع که شامل مشکلات بینایی و... می‌شود)

    The patient reported a headache starting with a visual aura.

    بیمار گزارش داد که سردردش با اورای دیداری شروع شد.

    Some epilepsy patients feel a strange aura before a seizure.

    برخی بیماران مبتلا به صرع، پیش‌از تشنج، پیش‌آگهی عجیبی را احساس می‌کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد aura

    1. noun a distinctive but intangible quality surrounding a person or thing
      Synonyms:
      air atmosphere quality emanation
    1. noun a general impression produced by a predominant quality or characteristic
      Synonyms:
      air atmosphere feeling mood halo nimbus tone ambiance mystique ambience aroma feel aspect aureole emanation glow smell odor antisun quality scent glory gloriole paraselene parhelion
    1. noun air, character
      Synonyms:
      feeling tone air atmosphere mood quality appearance aspect character semblance background feel suggestion emanation scent ambience

    سوال‌های رایج aura

    شکل جمع aura چی میشه؟

    شکل جمع aura در زبان انگلیسی auras است.

    ارجاع به لغت aura

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «aura» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/aura

    لغات نزدیک aura

    • - aunt sally
    • - auntie or aunty
    • - aura
    • - aura farming
    • - aural
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.